از ميان شاخههاي مطالعاتي علم، با تاريخ علم، فلسفه علم و جامعهشناسي علم آشناييم، اما چيز زيادي در مورد رشته جديد انسانشناسي علم(anthropology of science) نميدانيم؛ شاخهاي که به تعبير دکتر نهال نفيسي تمايزي ميان دانش و تکنولوژي نمينهد و از تکنوساينس يا فنآوري آميخته به علم و علم آميخته به دانش سخن ميگويد و معتقد است که که هيچ علمي وجود ندارد که مبرا از تکنيک باشد. اين شاخه مطالعاتي در خاستگاهش يعني کشورهاي غربي نيز جديد است و همين امر توجيه خوبيست تا دکتر نفيسي، دانشآموخته دانشگاه رايس آمريکا عصر چهارشنبه 18 خرداد 1390 در مؤسسه پژوهشي حکمت و فلسفه ايران به معرفي اجمالي موضوع، روشها و دغدغههاي اين حوزه بپردازد.
دکتر نفيسي بحث را با تأکيد بر نو بودن اين شاخه معرفتي آغاز کرد و هدف از سخنراني را اين خواند که نشان دهد انسانشناسي علم چه چيز به مطالعات علم ميافزايد، ضمن آن که کوشيد تا تمايز اين حوزه معرفتي را از نزديکترين همسايهاش يعني جامعهشناسي علم روشن کند. وي گفت: بهترين روش براي اين کار توضيح از طريق مثال و مطالعه تا حدودي نزديک برخي نمونههاي انسانشناسي به جاي بحث از کليات انتزاعي و تعاريف است.
دکتر نفيسي گفت که پنج نمونه را براي بحث انتخاب کرده است، اگرچه محدوديت زمان موجب شد که تنها چهار مثال بررسي شود، گو اينکه حق مطلب به خصوص در مورد مثال آخر ادا نشد و همين امر سبب به وجود آمدن ابهاماتي در ذهن حاضران جلسه شد، مخاطباني که از شاخههاي مختلف مطالعات علوم همچون تاريخ علم، فلسفه علم، فلسفه تکنولوژي و… آمده بودند تا با اين شاخه جديد آشنا شوند و در ميان ايشان اعضاي مؤسسه چون دکتر شاپور اعتماد، دکتر ضيا موحد، دکتر حسين معصومي همداني، دکتر حسين شيخرضايي، دکتر لاله قدکپور، دکتر کرباسيزاده، دکتر حسين کاجي و دکتر بهمن پازوکي حضور داشتند.
نهال نفيسياگرچه اسلايدهاي روي پرده نشان دهنده آغاز بحث از مثالها بود، اما دکتر نفيسي ضروري ديد که پيش از ورود به مثالها کلياتي مختصر در مورد تمايزها و ويژگيهاي پنجگانه انسانشناسي علم بيان کند. وي با اشاره به اين که انسانشناسي بيگانه اصولا با مطالعه فرهنگ مادي انسانهاي بيگانه نبود سخن را آغاز کرد و گفت: در انسانشناسي کلاسيک اشيا و ابزار و وسايل مادي که انسانها با آنها زندگي ميکنند و معنايي که به آنها ميبخشند، مورد مطالعه قرار ميگرفت. مثلا بحث از توتمها يکي از مسائل کلاسيک مردمشناسي است، اشيايي که براي يک جامعه معناي خاصي دارند و جامعه از طريق معناي اين اشيا جامعيت خود را تعريف و حفظ ميکند، گاهي اين ابزار مجسمهها هستند، گاهي موجودات طبيعي مثل حيوانات و درختان و گياهان و گاهي زمين يا آسمان، گاه چکش يا داس و امروزه اشيايي چون کامپيوتر و ارلن در يک آزمايشگاه شيمي. در انسانشناسي علم نيز به اشياي مادي از اين منظر نگريسته ميشود. بنابراين هر دو به شرايط به وجود آمدن فرهنگ و دانش يک قوم يا جامعه ميپردازند و روشهاي توليد دانش را بررسي ميکنند. اما در انسانشناسي کلاسيک جامعه مورد بررسي عموما يک قبيله يا قومي دور از دسترس بود که به عنوان يک ديگري مورد بررسي قرار ميگرفت، اما در انسانشناسي علم اين جامعه ميتواند يک آزمايشگاه شيمي، يک درمانگاه يا يک دانشگاه باشد. همينطور انسانشناسي کلاسيک از رابطه پزشکي و فرهگ بحث ميکند، اما همزمان با تغيير جهان و مناسبات انسانشناسي کلاسيک تغيير جدي نکرد، در حالي که از دهه 1980 به بعد مطالعات علم به اين شکل در مورد يک آزمايشگاه طبي يا فيزيک يا بيوتکنولوژيي يا اموري چون نقش سونوگرافي در بازار و… شروع شد. بحث مهم ديگري که تاثير جدي بر اين مباحث گذاشت، رابطه قدرت و فرهنگ بود. با بحث از انواع قدرت مثل قدرت فردي، قدرت جنسيتي، قدرت نژادي، قدرت قومي، قدرت ملي و… تفاوتها و نقششان در شکلدهي به فرهنگ و تکثر شيوههاي معناسازي نياز به گونهاي ديگر از مطالعه در مورد روشهاي معناسازي احساس شد. بسته به اين که افراد جامعه از چه جنسيت، يا مليت يا نژادي باشند و جايگاهشان در نسبت به قدرت کجا باشد، تفسيرشان از قدرت و دسترسيشان به آن متفاوت خواهد بود. بدين معنا انسان-شناسي علم به طور کلي 5 ويژگي را به مطالعات علم اضافه کرد، البته نه به اين معنا که اين ويژگيها غايب بودند، بلکه بدين معنا که انسانشناسي علم اين ويژگيها را برجسته و پيچيده کرد.
دکتر نفيسي در ادامه به تشريح اين پنج ويژگي پرداخت و گفت: اتنوگرافي يا مردم-نگاري(ethnography) در جامعهشناسي صرفا به عنوان يک روش کيفي در جامعهشناسي نيز استفاده ميشد، اما در انسانشناسي علم مردمنگاري فراتر از يک روش بلکه يک راه دانستن و يک ژانر دانسته ميشود و روشهاي نگارش خاص خودش را دارد. ما از داستان يک شکل مواجهه سخن ميگوييم. مردمنگاري در انسانشناسي داستان مواجهه فرد با يک دنياي ديگر، يک ديگري يا يک نظام معرفتي ديگر است. البته در جامعهشناسي معرفتي نيز از مردمنگاري بهره گرفته ميشده اما نوعش متفاوت است. در آنجا مردمنگاري صرفا نقشي ابزاري دارد. اتنوگرافي جامعهشناسي متفاوت از اتنوگرافي انسانشناسي است، در آنجا حضور زنده مردم را نميبينيم. انسانشناسي مثلا در مردم-نگاري يک سمينار علمي به انواع و اقسام مردم حاضر توجه ميکند و نوع مناسبات و نحوه ورود ايشان را مورد بررسي قرار ميدهد، در انسانشناسي يک سمينار، از مبادله کالا، دانشگاههاي شرکت-کننده، نحوه ورود ايشان، محل اخذ هزينهها؛ سياستهاي تحقيقاتي، نحوه تامين مواد مورد نياز و اين که از کدام شرکتهاست و… . مورد بررسي قرار ميگيرند، به تعبير سادهتر در جامعهشناسي حضور مردم را نميبينيم و ايشان در پسزمينه(background) هستند.
نهال نفيسيدکتر نفيسي در ادامه به مباني فلسفي و معرفتي انسانشناسي علم اشاره کرد و گفت: دومين موضوعي که انساننگاري علم با خودش به حوزه مطالعات علم آورده در زمينه نگاهش به متغيرهاي جامعهشناسانه است. اين شاخه از برساختگرايي مکتب ادينبورو که در جامعهشناسي معرفت با آن آشنا هستيم، تمايز جدي دارد. در انسانشناسي نيز همچون برساختگرايي از نسبيت فرهنگي سخن گفته ميشود، نه به اين معنا که همه چيز به يک اندازه حقيقت دارد، بلکه به اين معا که ماهيت توليد هر حقيقتي وابسته به شرايط و متغيرهاي تاريخي، فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي خاص است. اما تفاوت انسانشناسي با برساختگرايي آن است که در جامعهشناسي از يکسو اين متغيرهاي تاريخي، فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي را داريم و در سوي ديگر يک محتواي علمي داريم و اين متغيرها با تغييرشان بر اين محتواي علمي تاثير ميگذارند. اما وقتي در انسانشناسي ميگوييم که علم يک برساخت اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي است، به اين متغيرهاي به عنوان اموري برسازنده(constructive) نمينگريم بلکه از يک coconstruction سخن مي-گوييم. علم coconstruction است، هم توسط جامعه علمي و هم توسط جامعهبيروني که شامل اين مولفهها و متغيرهاست، برساخته ميشود. اين مولفههاي بيروني شامل سياست کشورها، بودجه تخصيص داده شده به پروژههاي علمي، دلمشغوليهاي دانشمندان، فعاليت فعالان محيط زيست و… است و اين امور بر اولويتهاي علمي تاثير ميگذارند. البته گاهي اين تاثيرها فرماليته است، اما اين که فعاليت علمي چيست کاملا به اين امور بستگي دارد. گويي همه اين امور دست به دست هم مي-دهند تا تعريف کنند که فعاليت علمي چيست.
دکتر نفيسي سومين ويژگي انسانشناسي علم را تفسير(interpretation) به جاي توضيح(explain) در جامعهشناسي خواند و گفت: انسانشناسي علم به اين ميپردازد که علم براي گروههاي مختلف مردم که با يکديگر از نظر جنسيتي، نژادي، سني، قومي، فرهنگي و… تفاوت دارند، چه معنايي دارد. ويژگي چهارم انسانشناسي علم آن است که عامه مردمي که انسانشناسي علم با آنها طرف استف با عامه مردم جامعهشناسي تفاوت دارد. در جامعهشناسي عامه مردم، عامهاي است که از علم فاصله ميگيرد و در واقع ميکوشد نشان دهد که کار علمي چه ارزشي دارد. اما عمومي مردمي که در انسانشناسي علم با آن مواجه هستيم، بيرون از علم نيستند، در اين شاخه از اين عامه مردم، همان عامهاي است که درگير فرايندهاي علمي شده است. مثلا گاه از محققان خواسته ميشود که به دادگاه روند يا به کنگره روند تا در برابر کار خود دفاع کنند، انسانشناسي علم به اين امور توجه دارد.
وي ويژگي پنجم انسانشناسي علم را چنين توضيح داد: انسانشناسي علم همان طور که از عنوانش پيداست، رشتهاي انسانمحور است و سعي ندارد که ابهامها و ترديدهايي را که ويژگي انسان است حل کند يا برطرف کند يا از ميان بردارد. اين رشته سعي نميکند گزارشي شسته و رفته از انسانهايي باشد که رفتاري عقلاني دارند. بر عکس در اين حوزه نشان داده ميشود که انسانها ترکيبي از ترس و لذت هستند. ايشان همانطور که از پيشرفتهاي علم لذت ميبرند، نگرانيهاي خاص خودشان را هم دارند. از دستکاري صاحبان صنايع مثلا در غذاها يا طبيعت هم لذت ميبرند و هم ميترسند. علاقه به پيشرفت علمي آميخته است به اضطراب از آن. ما ياد گرفتهايم که حقيقت از داستان متفاوت است و به داستانهاي انسانها گوش نميدهيم، اما اين رشته ميکوشد از طريق بررسي داستانهاي انسانها حقيقت را نشان دهد. هر انساني اهداف، ترسها، اميال خاص خود را دارد و انسانشناسي علم به اين امور بيتوجه نيست. بر همين اساس انسانشناسي علم يک رسالت اخلاقي و سياسي نيز دارد و آن اين است که به گفتمان واحد و غالب با افزودن دانش ديگريهاي فراموش شده پيچيدگي ببخشد.
نهال نفيسينفيسي بعد از بيان کليات به توضيح مقالاتي پرداخت که هر يک با ديدگاهي انسانشناسانه يکي از پديدههاي تکنوساينس را مورد بررسي قرار دادهاند، مقاله نخست با عنوان real-time fetus: the role of the sonogram in the age of monitored reproduction از نويسندهاي به نام راپ به موضوع سونوگرافي و نقش آن در بازتعريف روابط انساني در حوزه مادر-فرزندي و هويت جنين ميپردازد. نفيسي عنوان مقاله را به مقاله والتربنيامين با عنوان «اثر هنري در عصر بازتوليدپذيري مکانيکي آن» شبيه خواند و گفت: در مقاله بنيامين پيشرفت تکنولوژيک سبب از دست رفتن نقش آييني و هاله هنري ميشود، ضمن آن که اثر هنري با تکثيرش نقشهاي اجتماعي بيشتري مييابد، گويي نويسنده نيز گوشهچشمي به مقاله بنيامين داشته وقتي از تاثير سونوگرافي بر روابط انساني سخن ميگويد. نفيسي ابتدا به سرآغازهاي کاربرد روش سونوگرافي ابتدا در انگلستان و پس از حادثه کشتي تايتانيک و سپس در فرانسه و جنگ جهاني اول اشاره کرد و گفت: اين روش از دهه 1960 به بعد در پزشکي به کار رفت و همزمان شد به جنبشهاي مدني در آمريکا و اروپا توسط اقليتهاي نژادي، پوستي، جنسيتي و… . . يکي از اين گروهها فمينيستها بودند که هنوز هم هستند و در برابر راستگرايان به حق زن در سقط جنين پافشاري ميکنند. دستگاه سونوگرافي در ميان اين مجادله وارد شد. بحث از جدا شدن کودک از مادر و استقلال هويت جنين و حق نداشتن مادر براي سقط جنين يکي از اين بحثها بود. ايشان ميگفتند که سونوگرافي تبعات اجتماعي و سياسي فراوني دارد. ارزيابي کيفيت جنين، مرز تعريف فرد انساني و مرز حوزه عمومي و حوزه خصوصي از جمله اين مباحث بود. ضمن اين که بحث مسئوليت که براي پيوريتنهاي آمريکايي بسيار اهميت داشت، در اين موضوع وارد شد. برخي از ديگر از فمينيستهاي سنتي از اين که فرايند تولد کودک بيش از پيش پزشکي شده است و تولد نوزاد از بطن خانواده و مناسبات آن به بيمارستان منتقل شده است، شکايت داشتند و سونوگرافي را مصداقي از اين پزشکيشدن فزاينده ميخواندند.
دکتر نفيسي علاوه بر بحث حقوقي و پزشکي شدن سونوگرافي به بحث از تبعات اين پديده در عرصه اجتماع آمريکايي و شيوه زندگي عمومي مردم پرداخت و گفت: ما وقتي به عکس سونوگرافي مينگريم، چيز زيادي در نمييابيم و تودهاي ميبينيم که نياز به تفسير است. اما وقتي تفسير اين پديده همراه آن شد به کالايي بدل شد که امروزه تجارت پررونقي را در آمريکا به وجود آورده است. بحث از سن، روحيات، جنسيت و… جنين در اين کالاهاي بازاري نوعي نياز را در جامعه پديد آورد و اساسا زمان ورود فرد را به شبکه اجتماعي دچار تغيير کرد. ضمن اين که عکسهاي فردي به نام نيلسون در کتاب «کودک زاده ميشود»(A Child is born) سبب شد که مخالفان سقط جنين قدرت فزايندهاي يابند. از سوي ديگر يک آگهي تبليغاتي شرکت ولوو سبب خشم فمينيستها شد، تا جايي که ايشان با تاکيد بر حق زن به جاي حق جنين اين شرکت را مجبور به جمعآوري کليه تبليغات مذکور کردند.
نهال نفيسيدکتر نفيسي در ادامه به مقاله Aids, knowledge and discrimination in the inner city: an anthropological analysis of the injection drug user اثر اميل مارتين و ديگران پرداخت. اين مقاله به پديده گسترش ايدز در محله والتيمور نيويورک که يکي از محلات سياهنشين، فقير و پليسي است ميپردازد و ميکوشد تلقي مبتلايان تزريقي به اين بيماري را از از منظر نوع نگاهشان به بيماري و به بدن و به جامعه و سياست مورد بررسي قرار دهد. نکته جالب اين مقاله آن است که مبتلايان عمدتا با نوعي توهم توطئه دولت را عامل اصلي شيوع بيماري به هدف از بين بردن مستقيم سياهان فقير ميخوانند. اين دريافت پليسي در تلقي ايشان از بيماري هم بيتاثير نيست، به گونهاي که ويروسهاي بيماري را به صورت مهاجماني در نظر ميگيرند که به سيستم دفاعي بدن حمله کردهاند و بيماري ستيزي ميان اين باکتريها و سلولهاي بدن است. در حالي که نويسندگان مقاله با اين نگاه به باکتريهاي مهاجم مشکل دارند، زيرا باعث تثبيت نوعي نگاه ستيزه-جويانه به ديگري ميشود، بر اين اساس ايشان ميگويند چرا نبايد از باکتريهايي سخن گفته شود که نه تنها جزو بدن ما نيستند و شناسنامه سلولي بدن ما ندارند، بلکه بسيار هم مفيد هستند و بدن را غنيتر ميکنند.
A digital image of the category of the person: pet scanning and objective self-fashioning اثر جوزف دوميت عنوان مقاله بعدي که نفيسي به تشريح آن پرداخت. در اين مقاله رابطه پديده جديد پتاسکن با نحوه تلقي فرد از خودش پرداخته ميشود. اين پديده موجب شده که فرد با تصوري منزه از خود، ميان خود پاک و منزهش و بيماري به مثابه امري بيروني و شيطاني تمايز قائل شود. مقاله آخر نيز با عنوان Iconic devices: toward an ethnography of physics images اثر شارون تراديک مطالعهاي بر روي روشها و شيوههايي است که فيزيک-دانان در حوزه خود به کار ميبرند. نويسنده در اين مقاله با کار روي چارتها، پوشهها، جداول، عکسها و… به مطالعه نشانهشناسانه و دقيق ايماژهايي ميپردازد که در جهانبيني فيزيکدانان موثر است. اين که چرا فيزيکدانها مطالب علمي را در باکسهاي مربعي بيان ميکنند، اين که چرا تفکرشان اين همه منظم و grid بندي شده است، اين که چرا تصوير عمومي از نوابغ فيزيکي به صورتي انسانهايي هنجارشکن است و… از مطالبي است که در اين مقاله به آنها ميپردازد.
دکتر نفيسي سخنراني را به اشاره به موش هاروارد(onco mouse) به پايان برد. نخستين موجود زندهاي که به صورت اختراع ثبت شد و براي درمان سرطان و توليد آنتيبادي در آزمايشگاهها کاربرد دارد و ميتوان آن را خريد و فروش کرد. موجودي سنتز شده که همچون فرانکشتاين، انسان-گرگ، دراکولا و خونآشامها در فرهنگ مسيحي قدمتي طولاني دارد و همزمان ترس و همدلي انسان را بر ميانگيزد.
متن سخنرانی نهال نفيسی دربارهی «مواجههی انسانشناسی با علوم و فناوری ها»
منبع: وب سایت انجمن حکمت و فلسفه ايران