گفتوگوی حسين شيخرضايي و امير احسان كرباسيزاده با حسين معصومي همداني
حسين معصومي همداني در زمينه تاريخ علم از جايگاه شناخته شدهاي در كشور ما برخوردار است. بدون ترديد اگر بخواهيم بحثي را درباره گاليله پيش بكشيم، يكي از بهترين گزينهها براي گفتوگو دكتر معصومي همداني است. گفتوگوي ما را با اين عضو هيات علمي موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران در ادامه از نظر ميگذرانيد.
شيخرضايي: اجازه دهيد كار را با بررسى مقام «علمى» گاليله و عمدتاً با تصويرى كه از او در نوشتههاى عمومى و درسى وجود دارد، آغاز كنيم. در ادبيات عامه، گاليله قهرماني افسانهاي است. گفتهاند كه وقتي او به دنيا آمد «علم» وجود نداشت و در هنگام مرگ او «علم» به دنيا آمده بود يا دستكم مسير آن معلوم بود. ميدانيد كه در فهرست 10 آزمايش زيبا و ماندگار فيزيك، دو آزمايش متعلق به گاليله است. هر دو اين آزمايشها در نقد نظريه ارسطو در باب سقوط آزاد اشياء است كه طبق آن اجسام سنگينتر سريعتر به زمين ميرسند. طبق آزمايش اول، گاليله دو جسم با وزنهاي متفاوت را با هم از بالاي برج پيزا به زمين مياندازد و مردم با كمال تعجب ميبينند كه آنها با اختلاف كمي به زمين ميرسند. در آزمايش دوم هم كه آزمايشي فكري است گاليله سناريويي فكري را ترسيم ميكند كه حاصل آن، بدون آنكه نياز به انجام آزمايشي بيروني باشد، آن است كه پذيرفتن نظريه ارسطو در باب سقوط آزاد ما را به تناقض خواهد رساند. اگر چه در مورد آزمايش اول و اينكه آيا گاليله واقعاً آن را در عمل انجام داده است يا خير، ترديدهايي تاريخي وجود دارد.
معصومي همداني: البته در اين آزمايش شك جدي وجود دارد. برخيها اين آزمايش پرتاب دو وزنه از بلندي را به عنوان يك آزمايش فكري به «يحيي نحوي» (ژان فيلوپون) منسوب كردهاند كه تقريباً هزار سال پيش از گاليله زندگي ميكرد. حتي در زمان گاليله مخالفان وي اين آزمايش را انجام ميدادند تا نظر گاليله را رد كنند. اما نكته مهمي كه در اينجا مطرح ميشود، تصوري است كه از راه كتابهاي درسي امروزي انتقال داده ميشود و در آن آزمايش به صورت «روبهرو شدن مستقيم با طبيعت» معرفي ميشود. در حاليكه كار گاليله آنجا مهم ميشود كه به فراهم كردن شرايط ايدهآل براي يك آزمايش ميانديشد، وگرنه هر آدم عاقلي ميداند كه دو وزنه با جنسها و وزنهاي مختلف كه از بلندي رها شوند، هيچ وقت با هم به زمين نميرسند.
كرباسيزاده: البته مساله به اين نكته برميگردد كه آيا در سنت ارسطويي، آزمايش به اين معني بوده است يا خير؟ آزمايش به معناي امروزي يعني فراهم كردن شرايطي كه به صورت عادي در طبيعت يافت نميشود. آزمايش از مشاهده فراتر ميرود و به نوعي مداخله در كار طبيعت تبديل ميشود. اما براي ارسطو مداخله در طبيعت به معناي قسر است و حركات قسري حركات طبيعي نيستند. بنا بر اين نتايجي كه از آزمايش گرفته ميشود، نتايجي طبيعي نيست و قابليت تعميم به شرايط طبيعي را ندارد.
معصومي همداني: خير! آزمايش به معني دقيق كلمه، يعني ايجاد شرايطي كه مستقيماً در طبيعت يافت نميشود. آزمايش برج پيزا، كه اتفاقاً به نتيجهاي خلاف نظر گاليله ميانجامد، نوعي مشاهده است كه تقريباً با ديد ارسطو درباره دانشمند مغايرتي ندارد. در اين آزمايش، شما پديدهاي را مشاهده ميكنيد، بنا بر اين چيزي كه مايه تعجب است اين است كه چرا هنوز اين آزمايش را با گاليله و گاليله را با اين آزمايش ميشناسند.
شيخرضايي: علاوه بر مقام گاليله در علم و اختلافنظرها در باب آن، مساله ديگري كه براي مورخان علم مهم است تبار فكري و فلسفي گاليله است. مىدانيم كه طبق نظر برخى از مورخان علم، گاليله را بايد يك افلاطونى صرف ديد كه با توسل به رياضيات به نوعى در مقابل ارسطوئيان زمان خود قرار مىگيرد. از سوى ديگر، برخى او را در ادامه سنت فكرى ارسطوئيان متاخر كه عمدتاً در پادوا بودهاند، ميدانند. اما علاوه بر افلاطون و ارسطو از ارشميدس و سنت فكري او نيز نبايد غفلت كرد. برخي معتقدند كه كار گاليله در پيوستگي با كار ارشميدس در دوران باستان است. از سوي ديگر، در مقابل تمام اين تحليلها كه به نوعي به دنبال يافتن نياكان و ريشههاي فكري گاليله هستند، كساني قرار دارند كه گاليله را به عنوان پيشرو دانشمندان مدرن و كسي كه تعهد خاصي به هيچ نظام فلسفي ندارد معرفي ميكنند. از نظر اين گروه گاليله بدون اينكه نظامهاي فلسفي را در نظر داشته باشد، در كار مشاهده صرف بوده است. و سرانجام در گروه سوم ما با كساني روبهرو هستيم كه ميراث گاليله را به عنوان يك روششناسي آنارشيستي و تكثرگرا معرفي ميكنند. به اين معني كه گاليله ضد روش بوده و با مدد گرفتن از روشهاي گوناگون در موقعيتهاي متفاوت، به نتايج متنوعي رسيده است.
كرباسيزاده: برخي معتقدند كه ادعاي گاليله درباره «حركت» مؤيد اين نظريه است كه او براي كارهاي علمياش، نظريه فلسفي خاصي نداشته است. گاليله درباره علت حركت جسم سوال نميكند، بلكه درباره چگونگي حركت جسم سوال طرح ميكند و بدين ترتيب از سنت ارسطويي كه به دنبال علت غائي است، جدا ميشود. از نظر ارسطو براي آنكه حركت را بررسي كنيم بايد به دنبال علت آن باشيم و علت حركت، وجود تضاد است. بنا بر اين علم حركت، علمي كيفي است. در عوض آنچه براي گاليله مهم است چگونگي حركت و توصيف قوانين كمّي حاكم بر آن است. گاليله در پي اين است كه بداند از تجربه چگونه استفادهاي ميتوان كرد تا بتوان نتايج تعميمپذيري براي علم بهوجود آورد. وي براي اين مدلسازي بايد از رياضيات استفاده ميكرد، يعني از رياضيات ارشميدسي و آپولونيوسي استفاده ميكرد تا بتواند با الگوگيري از نحوه حركت اجسام سماوي، تحليلي از نحوه حركت اجسام زميني ارائه دهد. مثلاً در مورد حركت پرتابه و خواص آن، گاليله از خواص سهمي كه در رياضيات باستان اثبات شده بود براي توصيف ويژگيهاي فيزيكي حركت پرتابه كمك ميگيرد. در اينجا به راحتي ميتوان ديد كه گاليله از ديدگاه ارسطويي فاصله گرفته است. گاليله از رياضيات و يقيني بودن آن براي امور طبيعي استفاده ميكند.
معصومي همداني: اينجا يك پرسش پيش ميآيد: آيا گذار از استقراء و مشاهده به صورتبندي رياضي، يكگذار طبيعي و خودبه خودي بوده است؟ آيا بدون در نظر گرفتن ايدهآلسازي، اين كار شدني است؟ اگر در سنت نجومي دقت كنيم، ميبينيم كه يك دادههاي نجومي داشتيم و در برابر هر دادهاي عددي بود كه بدين طريق محاسبه ميكردند. اما در سنت نجومي پيش از گاليله، هيچگاه سعي نميشد تا با رجوع به اين اعداد، يك قانون كلي و كمّي در مورد حركت اجسام سماوي ارائه كنند. در حالي كه گاليله وجه مميز با پيش از خودش اين است كه به قوانيني رسيد. مثلاً گاليله در مورد حركت آونگ به اين قانون و نظم كلي دست مييابد كه دامنه نوسان آونگ به جرم آن بستگي ندارد. اين نتيجه در آن دوران بسيار غريب بود، چيز تازهاي بود. اصولاً گاليله چيزهايي را در نظر ميگيرد كه در حوزه تجربه نميگنجند و آن «حالات حدي» است. گاليله از غلتيدن يك گلوله برسطحي با اصطكاكهاي گوناگون به اين نكته ميرسد كه اگر اصطكاك نباشد، چه رخ ميدهد؟ يا سقوط آزاد در جايي كه هوا نباشد، چگونه خواهد بود؟ به اين دليل است كه فيلسوفي مثل هوسرل علم جديد را علم گاليلهاي ميداند چون پيش از او اين گذر به «حالات حدي» وجود نداشت.
كرباسيزاده: من فكر ميكنم ابزار رسيدن گاليله به «حالات حدي» چيزي است كه ما امروزه به آن «آزمايش فكري» ميگوييم. در كارهاي گاليله با تاكيد بر آزمايشهاي فكري به نتايجي درباره طبيعت ميتوان رسيد. آزمايش فكري وسيلهاي براي توجيه تعميمات و نيز ابزاري براي اطلاق رياضيات به چيزهايي است كه در طبيعت وجود دارد. يك ويژگي مهم آزمايشهاي فكري اين است كه نيازي به ابزار و مهارت ندارند. هر كسي قادر به انجام آنها در ذهن خويش است و در عين حال نتايج آن براي همه يكسان است. ويژگي ديگر آزمايش فكري، مستقل بودن نسبي نتايج آن از مواد آزمايش است.
معصومي همداني: به هر حال گاليله اگر هم تجربهگرا بوده است، تجربهگرا در معناي بيكني كلمه نبوده است. چون در اين صورت منجمان بيشتر از گاليله تجربهگرا بودند، چرا كه چشم به آسمان دوخته بودند و با مشاهده ستارگان مختصات آنها را يادداشت ميكردند.
كرباسيزاده: معمولاً گاليله براي توجيه ادعاهايش، تنها به آزمايش متوسل نميشود. چه اينكه او استدلالهاي فلسفي نيز ميآورد و گاه توصيف دقيقي از ابزارها و شرايط آزمايشهايي كه انجام داده است به خوانندگان نميدهد و ميگويد كه اگر آزمايش را انجام دهند به نتايج او خواهند رسيد. به عنوان مثال در «قضاياي حركتي» گاليله از اثبات هندسي استفاده ميكند. مثلاً در كتاب «دو علم جديد» براي آنكه اثبات كند زماني كه يك متحرك شتابدار كه از حال سكون به حركت در آمده است براي طي مسافت معيني نياز دارد برابر همان زماني است كه آن متحرك با سرعت متوسط ثابت از ابتدا تا انتهاي آن مسافت را طي ميكند، از اثبات هندسي استفاده ميكند.
معصومي همداني: اتفاقاً كساني كه طرفدار تز «پيوستگي» هستند، يعني دستكم بخشي از كار گاليله را دنباله كار دانشمندان و فيلسوفان قرون وسطي ميدانند، يكي از دلايلشان، همين گونه كارهاي رياضي اوست. آنها معتقدند كه گاليله يك دستگاه مفهومي در اختيار داشت كه پيش از او ساخته شده بود. البته اين كار در قرنهاي چهاردهم به بعد و نزد پژوهشگران آكسفورد و فلاسفه پاريس، به عنوان يك ورزش ذهني مطرح بود. مثلاً مساله تغييرات يك كيفيت دلخواه را در نظر ميگرفتند و سعي ميكردند ببينند يك كيفيت ثابت و بيتغيير چگونه همان تأثير را دارد و از اين راه به مفهوم «مقدار متوسط» ميرسيدند. هنر گاليله اين بود كه اين شيوه را در مورد حركت به كار برد. يعني در مورد گاليله ما با مسالهاي به نام «حركت» و پارامترهايي مثل سرعت مواجهيم كه ديگر تغييرات يك كيفيت بينام نيست. اين گروه از مورخان معتقدند كه گاليله يك دستگاه مفهومي از پيش آماده در اختيار داشت كه البته به صورت بسيار مورديتر از آن بهره گرفت.
شيخرضايي: يكى از نكات جالب در كارهاى علمى گاليله مسائلى است كه اين آزمايشها و نظريهپردازىها براى فيلسوفان علم طرح ميكنند. مثلاً امروزه تقدم نظريه بر مشاهده يكى از موارد مناقشه برانگيز در فلسفه علم است. برخى با استناد به مشاهدات گاليله با تلسكوپ و ديدن پستى و بلنديهاى ماه به اين نتيجه مىرسند كه وقتي گاليله با تلسكوپ به ماه نگاه كرد، اگر نظريات كپرنيك را نميدانست و پيشفرض نميگرفت، نميتوانست آن مشاهدات خاص را داشته باشد و آنها را به عنوان مبطل نظام ارسطويي تعبير كند.
يكي از مصاديق جالب «نظريهبار بودن مشاهده» همين داستان تاريخي است. در مورد «استنتاج بهترين تبيين» (IBE) نيز برخي فلاسفه علم معتقدند كه مجموعه شواهدي كه گاليله در دفاع از نظريه كپرنيك داشت، همانند جزر و مد، براي «اثبات» نظريه كپرنيك كفايت نميكرد. يعني اگر پديده جزر و مد نشان ميدهد كه زمين بايد حركت كند، اين حركت هنوز ميتواند به دور خورشيد نباشد. اما مهمترين مساله اين است كه آيا گاليله بدون يك نظام فلسفي و با مشاهده صرف ميتوانست نظريه خود را عرضه كند يا خير؟ به نظر ميرسد كه برخي پيش فرضهاي فلسفي بيان نشده وجود دارند كه بدون آنها نميتوان طبيعت را رياضياتي ديد. مثلاً اين نكته كه گاليله معتقد به يك فيزيك عام در كل عالم است و نه دو فيزيك يكي براي زمين و يكي براي افلاك، خودش نوعي پيشفرض فلسفي است. گاليله تفاوتي ميان فيزيك اجرام سماوي و زميني قائل نبود. در رياضيات نيز گاليله با مساله «تقريب» مواجه بود كه وي را از افلاطون دور ميكرد. يعني گاليله از رياضيات استفاده ميكرد براي تقريب به آنچه كه در طبيعت بود. گاليله جمله معروفي دارد كه: «در اندك موضوعاتي كه در حيطه خرد انساني است، من معتقدم كه دانش بشر از لحاظ يقين عيني با دانش الهي برابري ميكند. اما در رياضيات شمار قضايايي كه خداوند ميداند بيشمار بيش از دانش ما است.»
اين جمله متضمن نوعي نگاه متفاوت به رياضي است كه در عين حال يك پيشفرض مهم فلسفي بيان نشده دارد. اما من باز ميگردم به تلقي وحدت بخشي كه گاليله از فيزيك زميني و آسماني داشت و اضافه ميكنم كه گاليله به معرفتشناسي خود «تقريب» را نيز اضافه كرده بود. از نظر گاليله معرفت امري است كه همواره ناكامل و تقريبي است. اين مفهوم غيريقيني و تقريبي معرفت در گاليله در كنار رياضي قرار ميگيرد. هرچند كه رياضيات براي اندازهگيري است، اما گاليله هيچگاه به دنبال اندازهگيري مطلق نبوده است، چرا كه براي او «تناسب» مهم است. رياضيات گاليله، رياضيات بالانس و تراز است. و تمام اينها نشان از آن دارد كه در هر حال پيشفرضهايي فلسفي، ولو تصريح نشده، در كار گاليله موجود است.
معصومي همداني: من يك مثال ديگر از تقريب ميآورم كه به بحث ميان گاليله و مخالفان او هم مربوط ميشود. گاليله در مشاهدات خود از ماه به نتايج جالبي ميرسد. از جمله اينكه نقاط روشني را در بخشهاي تاريك ماه رصد ميكند و استدلال ميكند كه اين نقاط بايد قلههاي كوههاي ماه باشند كه پيش از بقيه اين بخشها روشن شدهاند. وي حتي ارتفاع آنها را نيز محاسبه ميكند و چيزي نزديك به چهار مايل تخمين ميزند. در همين زمان يكي از رقباي گاليله بر خلاف او، ارتفاع كوههاي ماه را نيم مايل محاسبه ميكند، چون محاسبه گاليله بر پايه چند فرض تقريبي بوده است. البته اين اختلاف خدشهاي در نظر گاليله وارد نميكند، زيرا هدف اصلي او اندازهگيري ارتفاع كوههاي ماه نبود، بلكه ميخواست نشان دهد كه سطح ماه همانند زمين ناهموار است و بر خلاف نظر ارسطوييان كره كامل نيست. بنا بر اين مساله، كيفي بود و نه كمي.
اما خدشه در اين نتيجهگيريهاي كمي گاليله، گاهي به استدلالهاي اصلي او هم آسيب ميرساند و اينگونه كارهاي تقريبي گاليله، ترديد در ادعاهاي اصلي او را نيز موجه ميكرد. چون پيش از گاليله، كساني كه از رياضيات مثلا در نجوم استفاده ميكردند، به چنان دقتي رسيده بودند كه ميتوانستند پديدههايي نظير خسوف و كسوف را با نهايت صحت پيشبيني كنند. كار گاليله كه آميزهاي از استدلال كيفي و محاسبه كمّي بود، از دقتي برخوردار نبود كه حتي با منجمان پيش از او برابري كند. اگر اين نكته را هم اضافه كنيم كه بسياري از مخالفان دانشگاهي گاليله منجمان زبردست بودند، آن وقت ميتوان به موضع ضعيف گاليله در دفاع از نظريات خويش در برابر مخالفانش پي برد.
كرباسيزاده:در مورد نجوم اين ضعف گاليله كاملاً محسوس است. چرا كه به راحتي مسائلي را كه كپلر در نجوم بدان رسيده بود، ناديده ميگيرد. ظاهراً قوانين كپلر چندان براي او جذاب نيستند و در هيچ يك از كتابهايش براي اثبات آنها تلاشي نميكند.
معصومي همداني: بله! گاليله به جنبههاي فني نجوم علاقهاي نداشت و بيشتر به ابعاد كيهانشناختي نظريه كپرنيك كه ناظر بر مسائلي نظير حركت زمين و خورشيد مركزي بود، توجه نشان ميداد. مثلاً گاليله توجه نداشت كه مدل كپرنيك براي سياره عطارد بسيار بهتر از مدل بطلميوسي است، چيزي كه براي منجمان حرفهاي بسيار جالب بود.
شيخرضايي: البته گاليله رصدگر خوبي هم نبوده است.
معصومي همداني: گاليله رصدگر خوبي به معناي منجمان پيش از او كه ستارگان را در دورههاي طولاني چندساله رصد ميكردند، نبوده است. حتي تمام مشاهدات مهم گاليله حاصل سه ماه رصدگري او بوده است. از اين جهت ميتوان تا اندازهاي به مخالفان گاليله حق داد. اما بايد توجه كرد كه دعواي گاليله با آنها بر سر جزئيات رصدي نبود، بلكه بر سر دادههاي جديد بود و نيز بر سر اينكه نظريه كپرنيكي در تبيين اين دادهها از نظريه بطلميوسي تواناتر است.
كرباسيزاده: اما اين نكته مهمي است كه گاليله از تلسكوپ به عنوان ابزار استفاده ميكند تا دادههاي تجربي خويش را افزايش دهد و ورود ابزار به اين عرصه در فلسفه علم با گاليله مورد توجه قرار ميگيرد. پرسش مهم اين است كه آيا ما مجازيم از مقام مشاهدهگر فراتر رويم و با ساختن ابزار براي آزمايش در روند طبيعي امور مداخله كنيم؟ پرسشي كه در مرحله بعد پيش ميآيد اين است كه معرفت به دست آمده از دادههايي كه به كمك ابزارهاي فيزيكي يا نجومي حاصل شدهاند، تا چه حد قابل اعتمادند؟ مثلا آيا تلسكوپها وقتي دامنه كاربرد خود را از رصد كشتيها، به رصد ستارگان آسمان گسترش ميدهند، به همان اندازه قابل اطمينان هستند؟ برخي مخالفان گاليله به او ميگفتند كه به كدام دليل ما مجاز هستيم ماه را رصد كنيم و از كجا معلوم ميشود تصاويري كه ميبينيم، مربوط به خود ماه است.
معصومي همداني: ببينيد! مهمترين دستاورد فكري گاليله بر هم زدن چيزي است كه به آن ثنويت كيهانشناختي ميگويند. يعني يك دنياي زميني هست كه از سطح زمين تا ماه ادامه دارد و قوانين مخصوص به خود را دارد. در اين دنيا كون و فساد هست و حركت اجسام سنگين به سمت مركز زمين است و غيره. اما يك دنياي افلاك نيز وجود دارد كه جنس متفاوتي دارد. موجودات اين دنيا اجسام كامل هستند كه تغييرپذير نيستند، چون وقتي تضاد نيست، تغيير هم نيست. همچنين وقتي نقص نيست، حركت هم نيست. مطابق ديدگاهي كه شما مطرح كرديد مساله اين است كه چه توجيهي دارد كه با توجه به تفاوت دو دنيا، ما بياييم و با ابزار خاكي به اجسام افلاكي نظر بيافكنيم. البته در برابر اين مساله ميتوان به يك پاسخ تاريخي متوسل شد كه ناظر بر «نورشناسي» است. زيرا حتي در چارچوب ثنويت كيهانشناختي هيچ كس ادعا نكرده كه قوانين نور براي زمين و آسمان متفاوت است. يعني همه معتقد بودند كه ما از همان راههايي كه اجسام زميني را ميبينيم، اجسام آسماني را نيز ميبينيم. به هر حال تئوري شكست نور در آن زمان وجود داشته و هيچ عكس ادعا نكرد كه شكست نور در مورد اجسام سماوي و زميني متفاوت است.
اتفاقا با همين نكته پديدههايي از اين قبيل را كه چرا ماه در افق بزرگتر از مركز آسمان ديده ميشود، توضيح ميدادند. يعني فكر ميكردند كه ماده فلكي مانند ماده زميني نور را ميشكند، اما به اصطلاح امروزي ضريب شكست متفاوتي دارد. در مجموع ميتوان گفت اين اشكال كه بر گاليله ميگرفتند كه ما به چه حقي با ابزارهاي خاكي اجسام افلاكي را رصد ميكنيم، چندان وارد نيست. اين نكته را هم اضافه كنم كه ما هنوز نميدانيم كه در نجوم كار ما مشاهده است يا آزمايش؟ در سنت نجومي پيش از گاليله صرفاً مشاهده بود و ابزارهاي رصدياي هم كه وجود داشت براي اين بود كه پرتو ديد را به نوعي هدايت و كاناليزه كنند و نورهاي جانبي را حذف كنند.
درست است كه در كار گاليله مساله «بزرگنمايي» پيش ميآيد، اما سازوكار اين پديده در آن زمان شناخته شده بود. يعني حتي اگر گاليله نميدانست، كپلر ميدانست كه چرا عدسي باعث بزرگنمايي اجسام ميشود. در كل به نظر ميرسد كه اين گونه صحبتها در مورد مشروعيت استفاده از تلسكوپ چندان قابل اعتنا نباشد. چون مخالفان گاليله ايرادهاي ديگري هم ميگرفتند كه از اين هم جالبتر بود. از جمله اينكه ميگفتند لكههايي كه روي ماه مشاهده ميشود، لكههايي است كه روي عدسي تلسكوپ وجود دارد! با اين همه دقت مشاهدات گاليله مساله مهمي است. به اين معني كه كاري كه گاليله با تلسكوپ انجام ميداد تا چه حد ميتوانست يك آزمايش علمي تكرارپذير بين الاذهاني باشد؟ چرا كه گاهي او نميتوانست چيزهايي را كه با تلسكوپ ديده بود به ديگران هم نشان بدهد. پس مساله اين است كه آزمايشها يا مشاهدههاي او تا چهاندازه ميتوانست اشخاص را بدون داشتن پيشفرضها به يقين برساند، يا كساني را كه پيشفرضهاي ديگري داشتند متقاعد كند. وگرنه كسي مثل كپلر چشمبسته همه مشاهدات گاليله را قبول داشت، چون از پيش به نظريه خورشيدمركزي اعتقاد داشت.
شيخرضايي:درباره ابزار بايد بگويم كه كار گاليله فراتر از اثبات امور با اشكال هندسي است. او ميخواهد براي اثبات امور «مدلسازي مكانيكي» كند. اين مساله البته به علاقه گاليله به سنت مهندسي باز ميگردد. يكي از محلهاي درآمد گاليله طراحي يك پرگار مهندسي و سپس به توليد انبوه رساندن آن و همچنين آموزش دادن كار با آن در قالب دورههاي كارآموزي بوده است. اين مساله صنعت يا مهندسي است كه به مساله آزمايش نيز مرتبط است. اصولاً به دليل اين نگاه مهندسى در گاليله است كه مفهوم «دستكارى» و «تغيير» براى او شأن خاصى دارد. ما يك پديده يا مساله را هنگامى ميفهميم كه بتوانيم براى آن مدلى مكانيكى درست كنيم كه سازوكار اجزايش را با چشم ببينيم و آنگاه با دستكارى قسمتهايى از آن تاثيرات را روى ساير قسمتها مشاهده كنيم. اين نگاه خاصى به فيزيك است كه در آن مدلسازى مكانيكى بيشترين اهميت را دارد و فهم چيزى نيست جز امكان مداخله و تغيير مكانيكى. اين نگاه گاليله در پيوند مستحكمى است با كارهاى ارشميدس و ماشينهاى ساده او، و بىجهت نيست كه قهرمان گاليله ارشميدس است و گاليله تلاش ميكند بسيارى از مسائل مكانيك از جمله حركت را به مسائل هيدرواستاتيك تبديل كند و در نهايت آنها را به كمك اهرمها و ماشينهاى ساده ارشميدسى حل كند. استعاره و مدل اصلى گاليله براي فهم جهان، اهرم ساده ارشميدسى است كه در حالت تعادل قرار دارد و اين آغاز نگاه مكانيكى به جهان است.
كرباسيزاده:ضمن اينكه تمايزي كه در كارهاي ارسطو ميان معرفتشناختي (اپيستمه) و معرفت برآمده از ابزار يا مهارت (تخنه) وجود دارد، باعث آن شده است كه در ارسطو «مهارت» ناديده انگاشته شود. ولي در گاليله «مهارت» و صنعت براي ساختن دانش مهم است و برجسته ميشود. يعني اينكه ما بتوانيم از مهارت صنعتگر استفاده كنيم تا معرفت جديدي به اپيستمه اضافه كنيم.
معصومي همداني: همه اين موارد نشان ميدهد كه نظر گاليله را نميتوان به يك تجربهگرايي سادهدلانه كاهش داد. او براي فيزيك جديد خود نهتنها به ابزارهاي فيزيكي جديد نياز داشت بلكه بايد ابزارهاي مفهومي تازهاي هم فراهم ميكرد. يكي از اين ابزارها زمان بود. ارسطوييان زمان را «اندازه حركت» ميدانستند و معتقد بودند تنها حركتي كه يك معيار ثابت و تغييرناپذير براي سنجش زمان به دست ميدهد حركت افلاك است. تحليل گاليله از حركت «آونگ» نشان داد كه شما در زمين ميتوانيد ابزاري داشته باشيد كه به همان دقت ساعت فلكي كار كند. البته گاليله ميدانست كه اصطكاك در حركت آونگ و ساعت زميني موثر است. ولي بالاخره اينجا همان حالت انتزاع رياضي به همراه يك استدلال آزمايشي پيش ميآيد. و برآيند اينها منجر ميشود به اينكه بتوان آن زمان تناوبي تكرارپذير و ثابت را در روي زمين هم توليد كرد. در نتيجه ما نهتنها دو فيزيك نداريم، بلكه دو زمان نيز نداريم. به عبارت ديگر ساعتهاي زميني تقريبي ناقص از ساعتهاي فلكي نيستند. به اين معني گاليله ضدافلاطون است، چون افلاطون همه امور زميني را نسخه ناقص و رنگ پريده «عالم مثل» ميدانست. ولي گاليله به دنبال تحقق امور در زمين، اگر چه در شرايط ايده آل، بود و ملاكهايي را هم توانست به دست دهد.
شيخرضايي:گاليله با بررسي «آونگ» و اين نتيجهگيري كه دوره تناوب آن مستقل از جرم است، به اين سو رفت تا مفهوم اصلي خود را در بررسي مساله حركت تغيير دهد. در ابتدا مفهوم اصلي او نسبت وزنها در ماشين ساده ارشميدسي بود. به عبارت بهتر، مقايسه نسبت وزن به حجم يك شيء با نسبت وزن به حجم محيط اطرافش. اما پس از بررسي آونگ و توجه به اين نكته كه ميتوان زمان را مستقل از وزن اندازه گرفت، دو مفهوم «زمان» و «شتاب» مفاهيم اصلي گاليله شدند. در اينجا گاليله دقيقاً به اين دليل ميتواند از زمان صحبت كند كه با يك دستگاه مكانيكي ارشميدسي ساده توانسته است چيزي مستقل از وزن را تعريف كند. يعني ما ميتوانيم زمان را بدون در نظر گرفتن وزن اندازه بگيريم و بنابراين زمان ميتواند متغير مستقل باشد. بر همين اساس برخي مورخان علم معتقدند كه گاليله نميتوانسته است كتاب معروف «دو علم جديد» را بدون شناختن آونگ بنويسد، چراكه بدون آزمايش آونگ، دريافت مستقلي از زمان به مثابه يك پارامتر نداشته است.
معصومي همداني: من بايد درباره ارشميدسي بودن يا افلاطوني و ارسطويي بودن گاليله توضيحي بدهم. چون مفهومي كه فلاسفه از اين الفاظ ميفهمند با آنچه ارسطو و افلاطون و ارشميدس تاريخي كردهاند بسيار فرق دارد. شايد ما مجاز نباشيم كه گاليله را افلاطوني كامل بدانيم، به يك دليل ساده كه افلاطون رياضيدان نبود، ولي گاليله رياضيدان بود و همچنين گاليله برخلاف افلاطون رياضي را براي تبيين طبيعت به كار ميبرد. از طرف ديگر، با همه مخالفتي كه گاليله با ارسطو داشت به يك معني ارسطويي بود، چون او هم مانند ارسطو – و بر خلاف افلاطون – دغدغه توضيح پيدايش جهان را كنار ميگذارد و وقت خود را مصروف فهم چگونگي كار كردن اين جهان ميكند. گاليله به يك معني ارشميدسي بود چون ارشميدس «وزن» را كه يك مفهوم حسي و كيفي است، به صورت يك پاره خط نشان ميدهد. در واقع وزن جسم همان طول پاره خط است كه جاي جسم مينشيند و وزن «هندسي» ميشود و از حالت ارسطويي خارج و خنثي ميشود. بدين معني گاليله هم زمان را خنثي ميكند و به يك كميت هندسي تبديل ميكند، چيزي كه ميتوان در قالب مربع و دايره و با يك پاره خط نشان داد. اما كار مهم گاليله هندسي كردن حركت است كه ارشميدس با آن كاري نداشت.
شايد بهتر باشد مثل معاصران گاليله او را رياضيدان بدانيم، چون او از استدلالهايي كه بر مبناي مشاهدات و نه آزمايش است، براي اثبات امور طبيعي استفاده ميكند. بايد دقت داشته باشيد كه اين نوع استدلالها با گاليله به وجود نيامده است، چون بسياري از نظرهايي كه گاليله درباره لكه روي ماه يا راه شيري يا لكههاي خورشيد داده است، در ميان رياضيدانان دوران باستان و دوران اسلامي هم وجود داشته است. چيزي كه با گاليله به وجود ميآيد يك نوع شواهد جديد است كه براي اين نظرها عرضه ميشود كه آن شواهد تازه است. اينجا است كه مساله تلسكوپ خيلي اهميت پيدا ميكند. يعني تمام كارهاي گاليله يك طرف و استفاده او از تلسكوپ طرف ديگر قرار دارد. اگر تلسكوپ كشف نشده بود، براي آمدن يك گاليله ديگر بايد منتظر كشف تلسكوپ ديگري ميشديم.
كرباسيزاده:قبل از اينكه به ماجراي گاليله و محاكمه او بپردازيم بهتر است به يك نكته ديگر نيز در مورد گاليله اشاره كنيم كه با رياضي ديدن طبيعت مناسبت دارد. گاليله تفاوت روشني ميان امور مطلق، ثابت و عيني و امور نسبي، متحول و حسي ميگذارد. امور يا صفات اصيل و اوليه مانند عدد، شكل و حركت به بيان رياضي در ميآيند. اما صفاتي مانند گرمي يا سردي، ترشي يا شيريني كاملاً وابسته به انسان هستند و در علم جايي براي آنها وجود ندارد. بهتر است به مسائل تاريخي نيز بپردازيم و كمي درباره زمان و سوانح زندگي گاليله هم صحبت كنيم.
معصومي همداني: بزرگترين حادثه زمانه گاليله، درگيري او با كليساي كاتوليك بر سر نظريه كپرنيكي است. بايد اين مقدمه را بگويم كه غالب مردم از دوران باستان تا قرن شانزدهم به يك نظام نظري عادت داشتند كه اين تركيبي از فيزيك ارسطويي و نجوم بطلميوسي بود. طبق اين نظام نظري زمين در مركز جهان است و هيچ گونه حركتي ندارد و در عوض همه جهان به دور زمين ميگردد. اين حركتها ابتدا قرار بود كه حركتهايهاي دوراني سادهاي باشد، ولي به زودي مشخص شد كه اصلا ساده نيست. بنابراين منجمان و عليالخصوص بطلميوس سعي كردند كه يك نظام براي هر بخش از آسمان و به خصوص هر سياره به دور زمين عرضه كنند. كار بطلميوس و منجمان پيش و پس از او به اين اعتبار يكي از دستاوردهاي مهم فكري بشر است. در سال 1543 ميلادي و درست هنگامي كه «كپرنيك» در بستر بيماري و رو به مرگ بود، كتابي تحت عنوان «درباره دوران افلاك آسماني» منتشر كرد. البته اين كتاب شبيه آثار منجمان ديگر مثل بطلميوس و بتاني و ابوريحان بيروني بود.
اما ادعاي اصلي كپرنيك در فصل اول كتابش بود كه ساختاري همانند فصل اول كتاب بطلميوس داشت ولي در جهت و هدفي متفاوت تدوين شده بود. بطلميوس در ابتداي كتابش، دلايلي را كه ميتوان در حركت زمين آورد، رد ميكند و دلايلي را كه ميتوان بر سكون زمين آورد، مورد تاكيد قرار ميدهد. بطلميوس نشان ميدهد كه تصور حركت زمين به نتايج عجيب و غريبي منجر ميشود. البته در آن زمان نظريات رقيب هم وجود داشت. مثل نظريه گروهي از فيثاغورثيها و گروههايي كه قائل به حركت وضعي زمين بودند. ميخواهم بگويم كه نظريات رقيب وجود داشتند، اما هيچيك از اين نظريات رقيب بنا به دلايلي كه بسيار پيچيده است و جاي بحث آن در اين گفتوگو نيست، نتوانستند يك علم نجوم يا يك سنت نجومي به وجود بياورند.
يعني هيچ كسي نميتوانست بر پايه اين نظريات رقيب، پديدههاي آسماني را توصيف يا امري را پيشبيني كند. به هر حال كپرنيك در فصل اول كتابش ادعاهايي كرد از جمله اينكه زمين مركز جهان نيست، بلكه خورشيد مركز جهان است و نه فقط منظومه شمسي؛ همه چيز به دور خورشيد حركت ميكند و ستارگان ثابت هم حركتي ندارند و خود خورشيد هم حركتي ندارد و آنچه ما به عنوان حركت خورشيد درمييابيم، در واقع انعكاس حركت زمين است. علاوه بر اين سيارات هم به دور خورشيد ميگردند. بايد در نظر داشت كه در زمان انتشار اين كتاب و تبع ادعاي كپرنيك، هيچ پديده نجومي كشف نشده بود. در حالي كه رد نظريات بطلميوسي نه تنها محتاج يك نظريه نجومي جديد كه محتاج مشاهدات نجومي جديد و مهمتر از آن يك فيزيك جديد بود. فيزيكي كه پاسخ دهد كه به عنوان مثال چرا زمين متلاشي نميشود.
اما كتاب كپرنيك سرنوشت غريبي دارد، چرا كه خيليها معتقدند كه كسي اين كتاب را به آن صورت مطالعه نكرده است. اما اخيراً مورخي به نام «اوون گينگريچ» با پژوهشهايي كه كرده به اين نتيجه رسيده است كه دانشمندان و متفكران زيادي در قرن شانزدهم كتاب كپرنيك را مطالعه كردهاند.
در اواخر قرن شانزدهم دو دانشمند به اين اعتقاد گرويدند. يكي كپلر بود كه به معناي تكنيكي كلمه منجمي حرفهاي بود و در عين حال معتقد به نظام كپرنيكي بود. اما دانشمند ديگري كه پس از كپلر به نظام كپرنيكي گرويد، گاليله بود كه در سال 1564 ميلادي متولد شد. وي از بيست سالگي رياضيدان محسوب ميشد و بعدها نيز در دانشگاه مشغول به تدريس رياضيات شد. گاليله در اين دوران كاملاً در كادر مستقر رياضي دانشگاهي جاافتاده بود. او پژوهشهايي نيز درباره مسائلي نظير حركت و «شناوري» داشت و بايد اضافه كرد كه بيشتر به فيزيك تمايل داشت تا به نجوم. با وجود اين گاليله در نامهاي كه در سال 1597 ميلادي به كپلر نوشته است، اعتقاد خود را به نظام كپرنيكي اعلام داشته و گفته است كه توانسته است با نظريات كپرنيكي، پديدههايي را توضيح دهد اما از ترس تمسخر مردم آنها را چاپ نميكند. به همين دليل تا سال 1610 ميلادي گاليله در مورد نظام كپرنيكي نه توضيحي ميدهد و نه مقاله يا كتابي منتشر ميكند. حدود سال 1610 ميلادي خبر اختراع تلسكوپ در اروپا پيچيد. فردي در هلند موفق شده بود دستگاهي بسازد كه البته ديگراني از كشورهاي ديگر به تكامل آن ياري رساندند. در سال 1609 گاليله كه خبر اختراع تلسكوپ را شنيده، پيگير قضيه ميشود و به دلايلي كه بخشي از آن علمي بود و بخشي هم شخصي، دست به كار ميشود و به سرعت تلسكوپهاي قويتري را ميسازد و نظرها را به خود جلب ميكند. آخرين تلسكوپي كه او ميسازد بزرگنمايياش 20 بوده است.
از سال 1610 ميلادي گاليله با تلسكوپهايي كه درشتنمايي نزديك به هزار برابر داشته است، شروع به رصد آسمان ميكند. وي پديدههاي بهزعم خودش جالبي را كشف ميكند كه همه آنها را در كتابي كه در همان سال چاپ ميكند، انتشار ميدهد. يكي از اين پديدههاي جالبي كه گاليله كشف ميكند اين است كه بر خلاف نظريه بطلميوسي، سطح ماه همانند زمين پر از پستي و بلندي است. همانطور كه گفتم كوههايي را بر روي ماه كشف ميكند كه ارتفاع آنان را اندازه ميگيرد، همچنين مدعي ميشود كه درياهايي را روي ماه مشاهده كرده است كه روي برخي از آنان نامگذاري نيز ميكند. پديده ديگري كه گاليله از طريق تلسكوپ ميتواند رصد كند و روي آن مطالعاتي انجام دهد، كهكشان راه شيري است. اين را بگويم كه كهكشان راه شيري براي كيهانشناسي ارسطويي يك مشكل اساسي بود.
به اين دليل كه از ابتدا تصور ميشد كه راه شيري جسمي غيركروي است. اما كيهانشناسي ارسطويي بر آن بود كه هر چيزي در آسمان است بايد، كروي شكل باشد. اما راه شيري يك سپيدي ممتد بود. كاري كه گاليله كرد اين بود كه مدعي شد تعداد بسيار زيادي از ستارگان را در راه شيري مشاهده كرده و نتيجه گرفت كه مجموعههاي زيادي در كهكشان راه شيري وجود دارد. علاوه بر اين، گاليله با شناسايي ستارگاني ديگر در صور فلكي شناخته شده، ناگهان تعداد ستارگان شناخته شده را به چندين برابر رسانيد. از كشفهاي ديگر گاليله اقمار مشتري بود. اين كشف باعث شد كه اثبات شود مجموعهاي همانند زمين در اين منظومهاي كه امروزه به آن منظومه شمسي ميگوييم وجود دارد كه داراي قمرهايي است كه به دور آن در حال گردش هستند.
اين كتاب گاليله كه مورد استقبال نيز قرار گرفته بود، توانست نظر فلاسفه و دانشمندان نجوم را به خود جلب كند و سبب شد كه آراء گاليله مورد دقت قرار گيرد. اين را هم اشاره كنم كه اگر چه محتواي كتاب ناظر بر تاييد نظريه كپرنيكي بود، اما تا آن زمان يعني تا سال 1610 ميلادي كليساي كاتوليك موضعي درباره نظريات كپرنيكي نگرفت. در اين ميان گاليله كتاب ديگري هم چاپ كرد كه در آن شناوري اجسام را به وزن آنها نسبت داد. در حاليكه طبق نظريه ارسطويي، شناوري اجسام با شكل آنها نسبت دارد. اين كتاب باعث شد كه گاليله با يك سري از دانشمندان ارسطويي شاغل در دانشگاهها درگيريهايي پيدا كند.
شيخرضايي: اين نكته هم جالب است كه گاليله در سال 1613 توانست لكههاي خورشيدي را نيز رصد كند. البته در اين ميان يك كشيش ژزوئيت آلماني به نام «شاينر» هم مدعي بود كه او ابتدا اين لكهها را رصد كرده است. اما به هر حال از اين نكته كه چه كسي اولين نفري بود كه لكههاي خورشيدي را مشاهده كرده است بگذريم، تعبير اين دو متفاوت بود. شاينر ميگفت كه لكهها چيزي نيستند جز اجرامي كه به دور خورشيد ميگردند و مانع ديدن سطح خورشيد ميشوند و ما آنها را به صورت لكه ميبينيم. اما گاليله معتقد بود كه اين لكههايي كه در خورشيد مشاهده ميشود از جنس بخارات است و به خود خورشيد تعلق دارد. اما از اين نكات كه بگذريم از سال 1610 تا 1615 هيچ سخني يا واكنشي از سوي مقامات رسمي كليسا بروز نميكند. حتي در سال 1615 ميلادي كشيشي با نام «فوسكاريني» كتابي منتشر کرده و در آن از نظريه كپرنيكي دفاع ميكند و مدعي ميشود ميتواند تك تك آيات كتاب مقدس را با اين نظريه جديد مطابقت دهد.
معصومي همداني: بله، كتاب فوسكاريني انگار زنگ خطري براي كليساي كاتوليك بود. چند تن از وعاظ شهر در طرد و لعن نظريات كپرنيك سخن ميرانند و آن را مغاير با كتاب مقدس ميدانند. به خصوص به آيهاي از «صحيفه يوشع» استناد ميكنند كه در آن يوشع به خورشيد دستور ميدهد كه در آسمان بايستد. گاليله وقتي ميشنود كه چند تن از مهمترين كاردينالهاي رم و ديگر شهرها نيز به اين جوّ دامن زدهاند، با توجه به شخصيت پيكارجو و جوابگويي كه داشته است، بر آن ميشود تا نامهاي به مقامات كليسا بنويسد و نظر خود را توجيه كند. در همين مواقع همان آقاي «فوسكاريني» نسخهاي از كتاب خودش را در تاييد نظريات كپرنيكي براي يكي از مقامات مهم كليساي كاتوليك به نام كاردينال «بلارمين» كه مهمترين عالم الهي آن زمان بود، ارسال ميكند.
«بلارمين» در پاسخ به «فوسكاريني» براي اولين بار از گاليله نام ميبرد و ميگويد كه من بسيار خوشحالم كه شما و گاليله اين نظريات كپرنيكي را به عنوان «فرضيه» بررسي ميكنيد و نه واقعيت. اين اولين واكنش كليساي كاتوليك به نظريات كپرنيكي بود كه پس از گذشت 75 سال از انتشار كتاب كپرنيك روي داد. به هر حال مساله به ديوان تفتيش عقايد كشيده شد و آن ديوان نظر داد كه كتاب فوسكاريني بايد جمعآوري شود و كتاب كپرنيك تا اصلاح موارد مورد اعتراض كليسا منتشر نشود. البته در اين حكم محكوميت كپرنيك نيز نامي از گاليله برده نشد. چه اينكه همگان او را محترم ميداشتند. گاليله شخصيت كمي نبود. او نامدارترين دانشمند زمان خود بود و با روابط خوبي كه با دربار و برخي مقامات كليسا داشت، از حرمت و احترام خاصي برخوردار بود. اما پس از اين محكوميت، گاليله به سبب شخصيت ستيهندهاي كه داشت، خودش به رم رفت تا از نظريهاش دفاع كند. البته قبل از آن نامه بسيار مهمي به «دوشس بزرگ كريستينا»، مادر حاكم فلورانس، نوشت كه بسيار حائز اهميت است و امروزه يكي از اسناد مهم در بحث علم و دين است.
كرباسيزاده:قبل از اينكه به نامه گاليله به كريستينا بپردازم بهتر است يك مساله مهم را در ارتباط با نامه بلارمين بگويم. همانطور كه گفته شد بلارمين خطاب به گاليله و فوسكاريني ميگويد تا زماني كه شما از نظريه خورشيدمركزي به عنوان يك فرضيه براي جمعبندي و تسهيل مشاهدات رصدي سخن ميگوييد و از درستي آن حرفي نميزنيد، كارتان مقبول است. گويا نگاه بلارمين به نظريات علمي نگاهي «ابزار انگارانه» است، يعني اينكه نظريات علمي به دنبال توصيف جهان خارج نيستند و صرفاً ابزاري براي جمعبندي مشاهدات و پيشبيني آنها هستند. اما گاليله و كپرنيك نظريه خود را به عنوان يك فرضيه مطرح نميكنند. آنها واقعگرا هستند و معتقدند نظريه خورشيد مركزي نظريهاي درست است و خورشيد واقعاً در مركز عالم است. دعواي گاليله و كليسا را ميتوان از منظر دعواي ابزار انگاري و واقعگرايي نيز بررسي كرد.
اما بهتر است برگرديم به نامه گاليله. وقتي انسان اين نامه را مطالعه ميكند متوجه ميشود كه گاليله يك انسان به تمام معنا مؤمن مسيحي است كه از كليسا و عقايد كاتوليك به نيكي ياد ميكند. در عين حال معتقد است دستاوردهاي فيزيكي و نجومي تعارض يا اصلاً ارتباطي با آموزههاي كليساي كاتوليك ندارند. بحث اصلي گاليله معطوف به حجيت كليسا و نص كتاب مقدس در مورد امور فيزيكي است. گاليله معتقد است كه براي نجات و رستگاري هم بايد به كتاب مقدس پناه برد و هم اينكه به آباء كليسا رجوع كرد. اما او درباره قضاياي طبيعياي كه ربطي به نجات و رستگاري مؤمنان مسيحي ندارند، به نحو ديگري ميانديشد. به نظر گاليله اينكه خورشيد در مركز عالم است و زمين به دور آن ميگردد از جمله گزارههايي است كه ربطي به عقايد و باورهاي ديني ندارد. مانعي كه در برابر گاليله قرار داشت اين باور برخي از متعصبان بود كه كتاب مقدس، سخن خدا است و از خدا سخن ناراست و ناواقع برنميآيد و آنچه خدا در كتاب مقدس گفته است حقيقت و واقعيت است.
خداوند در كتاب مقدس از حركت خورشيد و سكون زمين سخن گفته است. بنابراين اعتقاد به حركت زمين و سكون خورشيد اعتقادي نادرست و در برابر سخن خداوند است. گاليله معتقد بود كه نميتوان اين باور را چندان جدي گرفت، چراكه جملاتي در كتاب مقدس وجود دارند كه خداوند را موجودي با دست و پا معرفي ميكنند و بديهي است كه اين سخنان را بايد نه به صورت تحتاللفظي، كه به نحو استعاري دريافت و البته متالهان مسيحي هيچ كدام در استعاري بودن آن سخنان ترديدي نداشتند. تعجب گاليله از اين بود كه چرا در مورد جملاتي كه ناظر به حركت خورشيد بود آباء كليسا اينقدر اصرار داشتند كه آنها را به صورت تحتاللفظي بفهمند. گاليله فكر ميكرد كه در مورد امور فيزيكي كه براي آن يقيني در كتاب مقدس وجود ندارد، بايد حجيت را به علم داد. بنابراين گزاره «زمين مركز عالم نيست» گزارهاي است كه ميتوان برايش اثبات ضروري پيدا كرد كه اين اثبات، علمي و معطوف به تجربه، عقل و حواس است. بنابراين حجيت كليسا و آباء كليسا در اين مورد مشكوك است.
البته همانطور كه گفتم او از آباء كليسا به نيكي ياد ميكند و به كرات در نامهاش به آگوستين قديس رجوع ميدهد. به نحوي كه ميخواهد نشان دهد كليساي معاصر دنبالهروي راه امثال سنت آگوستين نيست. گاليله به قديسان و متفكران مسيحي زيادي رجوع ميدهد تا نشان دهد كه در مورد مسائل طبيعي و فيزيكي نميتوان حجيت را به ظاهر كتاب مقدس داد. او اين عبارت را نقل ميكند كه از آگوستين قديس پرسيده شد كه آسمانها چگونه هستند. آگوستين پاسخ داد كسي كه به دنبال رستگاري است، به شكل آسمانها كاري ندارد. گاليله از اين نقل قولها ميخواهد اين استنتاج را داشته باشد كه امور فيزيكي را بايد در جايي غير از كتاب مقدس و كليسا بررسي كرد. پس از آن گاليله نقل قولي از يكي از قديسان ميآورد كه بر طبق آن خداوند را بايد ابتدا از طريق طبيعت شناخت و سپس از اين معرفت براي تكميل معرفت كتاب مقدس كمك گرفت. در نظر گاليله خداوند دو منبع شناخت به ما عطا كرده است و هر دو منبع به يك ميزان در جاي خود معتبرند. وحي منبعي براي شناخت رستگاري است و عقل و حواس و استدلال انساني منبعي براي شناخت طبيعت. همانطور كه براي رستگاري از عقل نميتوان كمك گرفت، براي شناخت جهان طبيعي نيز بايد اولويت را به تجربه و عقل داد. بنابراين ادعاهايي كه در كتاب مقدس با دستاوردهاي عقل و تجربه ناسازگارند بايد به گونهاي تعبير شوند كه با آنها سازگار شوند.
معصومي همداني: پس از اين نامهنگاري، گاليله به رم ميرود تا از نظريهاش دفاع كند. در رم با او به احترام برخورد ميشود و تنها به وي تذكر داده ميشود كه از تعليم نظريات كپرنيكي خودداري كند. گاليله نيز اين تذكر را ميپذيرد و به شهر خود باز ميگردد تا كارهاي خود را از سر بگيرد. تا مدتي هم سندي نداريم كه نشان دهد گاليله تذكر كليساي كاتوليك را ناديده گرفته باشد. تا اينكه در سال 1623 كتاب «محك» را چاپ ميكند و در آنجا در لفافه از نظريات كپرنيكي دفاع ميكند. اما دعوا موقعي از سر گرفته ميشود كه در سال 1632 ميلادي گاليله كتاب «گفتوگو درباره دو نظام بزرگ جهاني: كپرنيكي و بطلميوسي» را منتشر ميكند. اين كتاب در واقع يك گفتوگوي خيالي ميان سه شخصيت خيالي است كه يكي دانشمندي كپرنيكي، ديگري فيلسوفي ارسطويي و سومي شخص هوشمندي است كه خويش ميان اين دو ايستاده و با عقل خداداد خود حكم به درستي گفتار فردي ميدهد كه بازگوكننده نظريات كپرنيكي است. گاليله فكر ميكرد يا تظاهر ميكرد كه اين كتاب را در دفاع از كپرنيك ننوشته است و در واقع گفتوگويي است كه هر دو طرف در آن سخن خود را گفتهاند. اما در واقع هر كسي كتاب را ميخواند، ميدانست كه گاليله از چه كسي حمايت كرده و كدام طرف را ناچيز و نادان جلوه داده است.
انتشار اين كتاب توسط گاليله مستوجب محاكمه او در كليساي كاتوليك و در دوران پاپ « اوربان هشتم» ميشود كه زماني دوست نزديك گاليله و ستايشگر او بود. اما به هر حال انگيزاسيون، گاليله را محاكمه و با تهديد به شكنجه وي را وادار ميكنند كه از نظرياتش استغفار كند. كتاب او ممنوع ميشود و خود او نيز ابتدا به حبس ابد محكوم ميشود كه بعداً به حبس تحت نظر در خانه خود تبديل ميشود. اما گاليله در اين وضعيت و در سال 1638 ميلادي كتابي را منتشر ميكند تحت عنوان «گفتوگو درباره دو علم جديد» كه در آنجا مكانيك جديد خود را ارائه ميكند. اين روايت خلاصه شدهاي است كه در مورد محاكمه گاليله ميتوان گفت.
شيخرضايي: البته روايتي كه گفته شد باز هم داراي پيچيدگيها و ظرايف بيشتري است. مخصوصاً اين نكته ظاهراً در طي صدور حكم سر گاليله كلاه گشادي رفته است. اولين نكته آن است كه در جريان حكم اوليه يعنى در سال 1616 ظاهرا دو سند عليه گاليله صادر شده است. يكى سندى كه امضاى رسمى دارد و بلارمين آن را صادر كرده و در آن صرفا از گاليله خواسته مىشود به نظام كپرنيكى باور نداشته باشد، اما در مقام دانشمند ميتواند در باب آن بحث كند و آن را به مثابه فرضيه بهكار برد. در اين سند هيچ اشارهاى به محروميت گاليله از «تعليم» اين نظريه نشده است. اما سند ديگرى هم هست كه منشى دادگاه تهيه كرده و امضايى ندارد و در آن منع تعليم هم صادر شده است.
گاليله همواره در دادگاههاى بعدى به حكم اول ارجاع ميدهد در حالى كه برخى حكم دوم را مبنا ميگيرند. نكته دوم آن است كه گاليله در شش جلسه با دوست پيشيناش پاپ «اوربان هشتم»، او را براي انتشار كتاب جديدش متقاعد ميكند و حتي پاپ او را تشويق به انتشار كتاب نيز ميكند. اما پس از انتشار كتاب، پاپ از اينكه گاليله طي صحبتهايش هيچ اشارهاي به محكوميتاش در سال 1616 نكرده برآشفته ميشود و اين زمينه برخورد با گاليله را فراهم ميآورد. در مورد خود كتاب نيز بايد اضافه كرد كه گاليله در فصل اول و آخر، يك موضع به شدت ابزارگرايانه و غيرمعرفتي دارد، اما در طول كتاب از نظريات كپرنيكي حمايت ميكند و سبب ميشود كه كليسا در برابرش موضع بگيرد. اما نكته جالبتر آنكه ظاهراً در دادگاه نهايى هم هيچ مستند و گواهى مبنى بر محكوميت گاليله يافت نميشود و دادگاه ميخواهد او را بيگناه معرفى كند، اما براى حفظ حرمت دادگاه از گاليله ميخواهند ابتدا استغفار كند و از خطاى خود عذر بخواهد. پس از اينكه گاليله چنين ميكند، دادگاه به قول خود وفا نميكند و حكمى سنگين عليه او صادر ميكند. اينجا است كه از نگاه برخى مورخان كلاه گشادى سر گاليله ميرود.
معصومي همداني: من چند نكته ديگر بايد اضافه كنم كه بحث كامل شود. چند عامل باعث شد كه كليسا در برابر گاليله موضع بگيرد. يكي اينكه گاليله در نامه به كريستينا غالبا به آباء اوليه كليسا استناد ميكند. بهرغم اينكه او به آثار فيلسوفان و متكلمان مسيحي قرن سيزدهم و چهاردهم دسترسي داشت، فقط يك بار به توماس آكوئيناس ارجاع ميدهد ولي دائم به آگوستين قديس در قرن پنجم نظر دارد. انگار گاليله با نظركردن در آباء كليساي اوليه، قصد نقد كليساي كاتوليك زمان خود را داشت. چراكه كليساي كاتوليك از قرن سيزدهم و چهاردهم، مظهر واقعي نامش شد، يعني كليساي جامع! كليساي كاتوليك به تدريج متعرض تمامي حوزهها از جمله امور طبيعي ميشد و يك فلسفه رسمي هم داشت كه تركيبي از ديانت مسيحي و فلسفه ارسطويي بود و با توماس آكوئيناس پيريزي شده بود. بنابراين كليساي كاتوليك در زمانه زندگي گاليله، يك ايدئولوژي فراگير داشت و گاليله تصور ميكرد كليسا بيجهت بار خود را سنگين ميكند و بايد كار علم طبيعي را به عالمان طبيعي بسپارد و در همه امور دخالت نكند.
اما كليساي كاتوليك در زمانه گاليله ميخواست همه امور را توضيح دهد و سازمان كليسا بسيار توتاليتر بود. حتي كساني گفتهاند كه برخورد كليساي كاتوليك با گاليله، نخستين برخورد يك دولت توتاليتر جديد با علم بود. يك نكته ديگر كه نبايد از ياد برد آن است كه كليساي كاتوليك در آن دوره بر خلاف آنچه كه گفتهاند، دشمن علم و دانش و هوادار جهل و ناداني نبود بلكه طبقه دانشمندي از كشيشهاي منجم را در خود داشت. اما وجود اين دانشمندان كليسايي كار را براي نظريات گاليله دشوارتر ميكرد نه آسانتر. نكته ديگر هم پيدايش پروتستانيسم است كه بايد به آن اشاره كرد. پروتستانها براي افراد در تفسير كتاب مقدس آزادي قائل بودند، و اين سخنان گاليله در نامه به كريستينا، كه از آزادي دانشمندان در تعبير بخشهايي از كتاب مقدس سخن ميگفت، در گوش مقامات كليساي كاتوليك طنيني پروتستاني داشت. به عنوان نكته پاياني اين را هم بگويم كه محاكمه گاليله و محكوم كردن نظريات كپرنيكي، تاثير چنداني در آينده علم و همچنين پيشرفت مسائل نجومي و فيزيكي نداشت. با گذشت زمان كار به جايي رسيد كه هيچ انسان داراي عقل سليمي نميتوانست نظريه بطلميوسي را بپذيرد. حتي در قرن هفدهم اين كشيشيان كاتوليك بودند كه نظريات كپرنيكي را به هنگام واردكردن نجوم به چين، در خاور دور تبليغ و تبيين كردند. تأثير اين محاكمه بيشتر در خود كليساي كاتوليك بود كه برنده ظاهري و بازنده اصلي اين ماجرا بود.
منبع: ماهنامه مهرنامه، شماره ۸، دی ۱۳۸۹