Close

مطالعات اجتماعی علم؛ چرا و با چه نیت

امروزه علم به یک نهاد اجتماعی بدل شده است. این واقعیت نسبتاً جدید است که بعد از انقلابهای علمی که در حدود قرن 17 و 18 رفته رفته به وجود آمد و علم به صورت یک نهاد و تشکل علمی  از قالب  یکسری فعالیتهای پراکنده که توسط فلاسفه طبیعی، صورت میگرفت، به یکسری فعالیتهای متمرکز بدل شد. اگر به تاریخچه تشکلهای علمی نگاهی بیندازیم، میبینیم که در نخستین تشکلهای علمی که اوایل انقلابهای علمی و در دوران رنسانس به وجود آمد،  فلاسفه طبیعی و ریاضیدانان برای طرح مباحث علمی گردهم جمع میشدند.  در انگلستان هم  انجمن سلطنتی متشکل از  دانشمندان که میبایستی  حق عضویت پرداخت میکردند، تشکیل شد تا با هم روی مسائل مشترک کار کنند. وظیفه منشی انجمن مذکور این بود که از دغدغههای علمی آن زمان  یادداشتی تهیه کرده  و از طریق  نامه  به اطراف و اکناف اروپا بفرستد. چند سال بعد آکادمی علم فرانسه  با تشکیلات بهتری پدید آمد، اعضای این انجمن برخلاف انجمن سلطنتی که توسط پادشاه انتخاب میشدند و حقوق بگیر او بودند، برای  نخستین بار به صورتی ظاهراً سیستماتیک و نظام مند  روی مسائل کار کردند.  این پدیدهای است که ما بعد از رنسانس و  انقلاب علمی شاهد آن هستیم. اما به واقع  در قرن نوزدهم و بیستم است که نمادهای علمی به صورت قارچ گونه رشد میکنند. اگر در حدود سالهای 1830 تعداد نشریههای علمی به 100 عدد میرسید، در سال 1960 تعداد نشریات به حدود  50 هزار نشریه علمی افزایش یافت.  این رشد قارچ گونه نه فقط در حوزه نشریات علمی، بلکه در رابطه با دانشمندان هم مشهود است تا آنجا که تعداد محققان در اواخر قرن نوزدهم، به حدود 50 هزار نفر رسیدند، بنابراین، این امور نشان میدهد که علم یک رشد بیسابقه و به صورت نهادی داشته است. حقیقت این است که امروز علم یک واقعیت اجتماعی است. حال سؤالی که مطرح میشود این است که آیا میشود این نهاد اجتماعی را با استفاده از دستاوردهای علوم اجتماعی بررسی کرد؟ اگر وظیفه این نهاد تولید معرفت علمی در قالب یک ساختار باشد،  آن ساختار تأثیری در خروجی این نهاد خواهد داشت؟

امیراحسان کرباسی زاده

در قرن بیستم   دستاوردهای علوم اجتماعی در بررسی نهادهای علمی به کار گرفته شد و ریشه های این رویکرد  در آثار افرادی همچون «لودویک فلک»  تجلی یافت. او در کتابی با عنوان «گسترش و بنیاد تکریم حقایق  علمی» ادعا میکند که برای دستیابی به حقایق علمی، نیازمند جامعهای علمی  و برای  داشتن جامعه علمی، ملزم به حاکمیت  تفکری خاص بر جامعه علمی  هستیم و آن زمان که این تفکر حاکم شد، افراد پرورش یافته در این جامعه با ذهنیت برآمده از  آن به جهان نگاه میکنند.
ادعای «فلک» این است که گویی برای دیدن حقایق علمی، تعلق به یک جامعه علمی شرط لازم است.  این امر در کار  «توماس کوهن»  برجستهتر میشود. او نیز معتقد است که برای دیدن حقایق علمی و تولید آن، باید ضمن تعلق  به یک جامعه علمی  به پارادایم فکری خاصی هم منتسب بود.  این قبیل اقدامات  گرایشی را در فلسفه  علم،  به عنوان «مطالعات اجتماعی علم» ایجاد میکند. مطالعات اجتماعی علم که ریشه در آثار توماس کوهن  و بعضی از جامعهشناسان دارد رفته رفته بعد از انتشار کتاب توماس کوهن به نام «ساختار انقلابهای علمی» در جامعه علمی رواج یافته است. این دست از مطالعات  برای سنجش کار فلاسفه علم، شرایط اجتماعی عالم و دانشمند را هم مدنظر قرار میدهد.  حال نکته این است که چقدر این شرایط اجتماعی در خود نظریات علم دخیل هستند؟
ادعای ضعیفتر که در ابتدا مطرح شد،  این بود که شاید شرایط اجتماعی در گسترش و انتشار نظریات علمی دخیل باشد؛ به این صورت که  جامعه ارزشی  و مبتنی بر دیکتاتوری  ممکن بود از انتشار یک نظریه ممانعت کند.  کما اینکه  در جامعه شوروی سابق دیده میشود  که رژیم استالین، از انتشار نظریه داروین، ممانعت میکند، چرا که معتقدند این نظریه با روح کمونیستی سازگاری ندارد. ادعای قویتر این است که بگوییم نه تنها عوامل اجتماعی در نشر نظریات دخیل هستند، بلکه بر خود محتوای آن نظریات هم دخیل است و این ادعایی است که توسط نسل جدیدی از کسانی که به مطالعات اجتماعی علم علاقه دارند، مطرح میشود. بر این اساس این گروه معتقدند که نظریات علمی تابع علائق، طبقات و منافع طبقاتی دانشمندانی هستند که آنها را تولید میکنند. ادعای اصلی آنها این است که این نگاه اشتباه است که هر وقت علم اشتباه رفت آن را به عوامل بیرون از علم نسبت دهیم. به اعتقاد این گروه باید  درستی و نادرستی علم را کنار بگذاریم و فقط نگاه کنیم به شبکهها و عوامل اجتماعی که در تولید نظریات علمی دخیل هستند، آنگاه میفهمیم چقدر نظریاتی که به ظاهر مستقل به نظر میرسند، در باطن دقیقاً به اجتماعی که از آن برآمدهاند، وابستهاند. من با این مطالعات همدل نیستم ولی ارزش کار این مطالعات را نادیده نمیگیرم.

دکتر امیر احسان کرباسی زاده؛ استاد فلسفه علم و عضو هیأت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران

٭ متن فوق تلخیص و ویرایش ایران از سخنرانی دکتر امیر احسان کرباسیزاده در نشست نقد و بررسی کتاب «علم، جامعه، اخلاق» است که در مؤسسه شهر کتاب برگزار شد.

Related Posts

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *