Close

ردپای فرهنگ درعلم

محدود بودن شاخه‌های مختلف دانش در گذشته، سبب می‌شد تا یک نفر بتواند به تمام ابعاد دانش حاکم، مسلط شود اما اکنون به سبب تخصصی‌شدن شاخه‌های دانش و علم، چنین چیزی عملاً ممکن نیست.

مسئله دیگری که به‌طور جدی با آن مواجهیم این است که در یک قرن اخیر، فاصله میان پژوهش‌های دانشمندان و کاربرد آن توسط افراد انسانی کاهش یافته است و این امر سبب می‌شود تا بسیاری از پژوهشگران در شاخه‌های مختلفی مانند فلسفه علم، جامعه‌شناسی علم و انسان‌شناسی علم، به ‌نوبه خود بر این مسئله متمرکز شوند.

نهال نفیسی

 

سرازیر شدن علم در قالب‌های مختلف به زندگی روزمره، از یک سو آشنایی هر چه بیشتر انسان‌ قرن بیستم را با این مباحث می‌طلبد و از دیگر سو عرصه را برای شناسایی متغیرهای دخیل در اکتشافات و اختراعات علمی باز می‌کند. در این میان انسان‌شناسی علم می‌کوشد تا نقش فرهنگ و عوامل وابسته به آن را در حوزه‌های مختلف علمی بررسی کند.

پژوهش انسان‌شناسان علم، روی متغیرهای وابسته به مقوله فرهنگ نتایج بسیار جالب‌توجهی را به همراه دارد؛ به همین مناسبت در روز چهارشنبه گذشته،  خانم دکتر نهال نفیسی، فارغ‌التحصیل از دانشگاه رایس آمریکا در سالن کنفرانس انجمن جامعه‌شناسی ایران واقع در دانشکده علوم اجتماعی به سخنرانی پرداخت. گزارشی از این سخنرانی از نظرتان می‌گذرد.

خانم نهال نفیسی، انسان‌شناسی را به‌عنوان زیرشاخه یک رشته بزرگ‌تر، به‌‌رغم تخصصی‌بودنش، رشته‌ای ساده معرفی کرد و بحث مربوط به انسان‌شناسی را برای تمام کسانی که به‌نحوی به مطالعه فرهنگ، اجتماع و تحولات انسان‌شناسی می‌پردازند مفید دانست و گفت: «تمام افراد مشغول در این حوزه، چه انسان‌شناس باشند و چه نباشند می‌توانند از این بحث استفاده کنند و یا افرادی که به‌نحوی با مقوله علم سروکار دارند. منظور من از علم، علوم پایه مثل فیزیک، شیمی، زیست‌شناسی، ریاضیات و مشتقات آنهاست.»

وی به این نکته اشاره کرد که تمام مثال‌های مربوط به بحث را از جامعه علمی آمریکا انتخاب کرده است و این امر به دلیل سال‌ها زندگی و تحصیل در این کشور است و افزود: «من سال‌ها در آمریکا از نزدیک با پژوهشگران مشغول در رشته انسان‌شناسی علم ارتباط داشته‌ام و با نظریات آنها، تاریخچه آثارشان و مهم‌تر از همه جو اجتماعی حاکم بر نظریات‌شان آشنا بوده‌ام. زمان ورود من به دانشگاه رایس مصادف با سرازیر‌شدن رسوبات سیل عظیم تحقیقات این دانشگاه به سمت جامعه علمی آمریکا بود.»

مدرس انسان‌شناسی علم، علت انتخاب واژه‌ «سیل» را یاری‌رسان به تفکیک انسان‌شناسی علم از رشته‌هایی مثل جامعه‌شناسی علم و فلسفه علم عنوان کرد. وی سخنرانی‌اش را به 2بخش تقسیم کرد: الف) طرح مقدمه‌ای، در ارتباط با انسان‌شناسی علم و ب) نقد بسیاری از معتقدین به تقدس علم، که انسان‌شناسان علم را به پست‌مدرن بودن، محکوم می‌کنند. وی در توضیح این رشته چنین گفت: «انسان‌شناسی علم، در حوزه میان‌رشته‌ای قرار می‌گیرد که در آمریکا به آن مطالعات علم و فناوری یا «STS» گفته می‌شود.

غیر از انسان‌شناسی علم، رشته‌های دیگری مانند فلسفه علم و جامعه‌شناسی علم و تاریخ علم نیز در این حوزه قرار می‌گیرند. انسان‌شناسان به مطالعه فرهنگ در حوزه‌های مختلف زندگی و اجتماع علاقه‌مند هستند بنابراین انسان‌شناسی علم، هم چیزی نیست جز جست‌وجوی ردپای فرهنگ در حوزه فعالیت‌های علمی. مثلاً در زمینه سیاستگذاری‌های علمی در سطح ملی و بین‌المللی، در زمینه آموزش علم در مدارس و دانشگاه‌ها، مسائل مربوط به وضعیت پژوهش در جامعه، تأسیس مؤسساتی مانند انستیتو پاستور، رسانه‌ها و خانواده‌ها به پژوهش می‌پردازد.»

دکتر نفیسی برای توضیح واژه فرهنگ به‌عنوان کلیدی‌ترین امری که انسان‌شناسان با آن سروکار دارند به‌سراغ تعریف فرهنگ در نزد سرآمدان این رشته رفت تا بتواند نشان دهد که این افراد چگونه فرهنگ را می‌یابند و چگونه آن را بازمی‌نمایانند. به همین دلیل قبل از تعریف فرهنگ از مقاله «مایکل فیشر» به‌ معرفی وی پرداخت و چنین ادامه داد:

«مایکل فیشر به‌عنوان یکی از پایه‌گذاران انسان‌شناسی علم  در حال حاضر در مؤسسه تکنولوژی ماساچوست (MIT) در گروه علم و فناوری و جامعه مشغول به پژوهش است و همچنین در بخش انسان‌شناسی پزشکی دانشگاه هاروارد تدریس می‌کند. رساله دکتری وی درباره زرتشتیان ایران، به نوعی آغاز تحقیقات او در سال  1973 به‌شمار می‌رود ولی در آستانه انقلاب ایران، تحقیقاتی راجع به مدارس اسلامی و مباحثی مانند حج، مباحثه و پارادایم کربلا انجام داد و در قالب 2 کتاب در سال‌های 80 و  90 با نام‌های «مناظره مسلمانان: مکالمات فرهنگی بین سنت و پسامدرنیسم» و دیگری،  «ایران از مباحثه مذهبی تا انقلاب»، منتشر شد. همچنین وی چند سال پیش در رأس یک گروه دانشجویی آمریکایی به ایران آمد.»

وی پس از معرفی مایکل فیشر به تعریف وی از فرهنگ در مقاله: «فرهنگ و تحول فرهنگی به‌مثابه نظام‌های تجربی» پرداخت و گفت: «دکتر فیشر در این مقاله ادعا می‌کند که چیزی به‌نام فرهنگ به‌عنوان یک متغیر وجود ندارد بلکه تمام آنچه ما انجام می‌دهیم فرهنگی است. فرهنگ حوزه‌ای‌است که معنا در آن آفریده می‌شود و معمولاً از طریق شکاف‌های بین قوانین تبیین شده و سکوت میان آنچه به زبان می‌آید و نه از طریق مستقیم، خود را آشکار می‌کند. فرهنگ پر است از سطوح مختلف دسترسی به منابع قدرت و تردیدها. هدف انسان‌شناسی نشان دادن تفاوت میان منابع، نیازها، امکانات دسترسی، بازی‌های قدرت و نقطه‌نظرات فلسفی است. مثلاً آشکار کنیم که بین نحوه پژوهش و آموزش زیست‌شناسی در ایران و آمریکا تفاوت وجود دارد و باید تأکید کنم که تفاوت‌های قومی، آئینی، زبانی فقط بخش کوچکی از این تفاوت‌هاست.»

از آنچه خانم دکتر نهال نفیسی گفت می‌توان جمع‌بندی کرد که انسان‌شناسی علم، ردپای فرهنگ را در حوزه فعالیت‌های علمی و عرصه کار تمام تولید‌کنندگان علم مانند پژوهشگران و دانشمندان، پیدا می‌کند. ولی برای تقریب ذهن شنوندگان چنین مثال زد: «انسان‌شناسان علم علاقه‌مندند که اعضای یک جامعه علمی چگونه معناسازی می‌کنند. مثلاً چگونه بعضی از اتفاقات داخل آزمایشگاه برای یک دانشمند کشف تلقی می‌شود درحالی که در موارد دیگر صرفاً یک اتفاق مانند روال گذشته به‌حساب می‌آید.»

مدرس رشته انسان‌شناسی آمریکا در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، علاوه بر موارد فوق‌الذکر، مهم‌ترین قسمت کار انسان‌شناسان علم را جایی دانست که آنها به تبیین چگونگی ترجمه اتفاقات رخ داده در آزمایشگاه به زبان عام، می‌پردازند و گفت: «وقتی دانشمند، اتفاقی را که در آزمایشگاه افتاده به زبان مردم ترجمه می‌کند، می‌تواند در مواردی سیستم باور آنها را زیر‌و‌رو کند. چنین مسئله‌ای در گالیله کاملاً آشکار است. بعداز او، باور کل جامعه از اعتقاد به مسطح بودن و ثابت بودن کره‌زمین به کروی و متحرک بودن آن تغییر کرد. درحالی که وقتی برای اولین‌بار گالیله نظرش را مطرح کرد، با مخالفت جدی جامعه آن زمان روبه‌رو شد و این امر نشان می‌دهد که مسئله علم از ابتدا به فلسفه، دین، فرهنگ و قدرت آمیخته بوده است.»

سخنران جلسه، در ادامه با توضیح معنای عبارت «نوترکیب» در زیست‌شناسی به دیدگاه دیگری از مایکل فیشر اشاره کرد و افزود: «در زیست‌شناسی، نو ترکیب که یک اصطلاح ژنتیک است، بدین‌نحو اتفاق می‌افتد که دانشمندان بعضی از ویژگی‌های برخی از ژن‌های جانداران را می‌گیرند و آنها را با ژن‌های جاندار دیگر ترکیب می‌کنند. مایکل فیشر در مقاله‌ای با عنوان «چهار پیشه یا نسب برای یک نوع انسان‌شناسی نوترکیب در زمینه علم و فناوری»‌معتقد است که ما در انسان‌شناسی هم باید چنین نوترکیبی را ایجاد کنیم؛ یعنی ویژگی‌های بعضی از رشته‌ها را بگیریم و رشته‌های جدید‌تر تولید کنیم. مثلاً می‌توان روش‌های مطالعه در رشته‌های علمی و فناوری را در انسان‌شناسی مورد استفاده قرار داد.»

خانم نفیسی به نظر فیشر درباره «مرتون» که یکی از جامعه‌شناسان معروف آمریکاست اشاره کرد و گفت: «مرتون می‌خواست ضوابط و هنجارهایی را برای علم تبیین کند که عبارت بودنداز: الف-جهان‌شمولی و عمومیت‌گرایی، ب- مسئله همگانی بودن یا شراکت‌گرایی در علم به این معنا که نتایج تحقیقات علمی به‌طور رایگان در اختیار بشر قرار می‌گیرد و در اختیار گروه یا فرد خاصی نیست، ج- مسئله بی‌طرفی در جامعه علمی،  د- شک‌ورزی و داشتن نگاه انتقادی در جامعه علمی به این معنی که هیچ متن علمی برای دانشمندان تقدس ندارد و آنها هر متن علمی را دوباره زیر ذره‌بین قرار می‌دهند اما فیشر تأکید می‌کند که ما به‌دنبال جامعه‌شناسی از نوع مرتونی نیستیم.»

بنابراین آشکار است که برخلاف مرتون که هنجارها را در حالت ایده‌آل و آرمانشهر تعریف کرده بود، انسان‌شناسان علم به نحوه کار پژوهشگر در عمل علاقه‌مند هستند و زمینه‌های فرهنگی مختلف دانشمندان را ارزیابی می‌کنند. همچنین سخنران جلسه گواه مدعای خود را کتاب «علم در عمل: چگونه دانشمندان و مهندسان را در جامعه دنبال کنیم»، از برنولاتور فیلسوف انسان‌شناس فرانسوی، آورد و افزود: «انسان‌شناسی علم عمداً و دقیقاً قصد به چالش کشیدن همه فرضیات علم را دارد. انسان شناسی علم مشکوک است که جنسیت یا ملیت دانشمندان نقشی در فعالیت‌های علمی‌شان ندارد و شک دارد که نتایج علمی به‌صورت آزاد و رایگان در اختیار افراد انسانی قرار بگیرد و نمونه آن هم قانون «کپی‌رایت» است که نشان می‌دهد نتایج علمی رایگان و‌ آزاد نیست. از طرفی انسان‌شناسی علم مشکوک است که بعضی از دانشمندان قداست پیدا نکرده باشند مانند داروین و نظریه تکاملش.»

با توجه به موارد ذکر شده در این قسمت از سخنرانی خانم نفیسی آشکار است که مایکل فیشر نیز تمام این موارد را زیر سؤال می‌برد و نقادانه به آن می‌نگرد. وی در ادامه نظریات فیشر را منتج از دیدگاه 2فیلسوف مهم قرن بیستم یعنی میشل فوکو (1984-1926) و پیربوردیو (2002-1930)، دانست و گفت: «هر دوی این فیلسوفان به مسئله قدرت اشاره کرده‌اند. قدرت در نظر آنها به‌طرز معناداری با حقیقت و  عینیت عجین است.

منظور فوکو از دولت صرفاً، ساختار اجتماعی که از بیرون بر افراد انسانی حکم می‌راند، نیست بلکه او می‌گوید باید خودمان را زیر ذره‌بین بگذاریم و ببینیم فرهنگ و مشتقات آن چگونه مانند یک دولت درونی بر ما حکومت می‌کنند. بوردیو هم تا میزان زیادی با فوکو هم نظر است. وجه اشتراک هر دوی آنها این است که آنها معتقدند چیزی به نام حقیقت مجزا از شرایط اجتماعی وجود ندارد. بوردیو دنیای هنر، ادبیات و علم را مثل هر جمع انسانی دیگر به میدان تشبیه می‌کند، میدان یا بازاری که همواره در آن دادوستد اتفاق می‌افتد.»

مشخصاً هر دو فیلسوف به برداشت از فرهنگ و کشیده‌شدن پای واقعیت اشاره می‌کنند. از این قسمت به بعد خانم دکتر نهال نفیسی به انتقادهایی که از انسان‌شناسی علم شد پرداخت  و گفت: «بیشترین انتقاد از انسان‌شناسی علم از سوی پست‌مدرنیسم اتفاق افتاد. منظور من از پست‌مدرنیسم، به تعریف آن در انسان‌شناسی برمی‌گردد. برای این منظور باید به سال‌های  60 و   70 میلادی که مقارن بود با جنگ آمریکا در ویتنام و همچنین آزادسازی کشورهای مستعمره و نقد امپریالیسم از طرفی و از سوی دیگر در نمونه‌های مردمی‌اش انقلاب  1968 در پاریس و انقلاب ایران، اشاره کنم. پست‌مدرن‌ها، انسان‌شناسان را محکوم می‌کردند به اینکه تحقیقات علمی آنها هیچ قاعده‌ای ندارد.

ادوارد سعید در کتاب شرق‌شناسی بر این نظر است که مطالعه و بازنمایی مشرق‌زمین خالی از ارتباط با نقشه‌های استعماری غرب نیست. سعید می‌خواست نشان دهد بازنمایی‌هایی مثل این که انسان شرقی وحشی است، بدون غرض نبوده است. از این نکته می‌خواهم استفاده کنم تا بگویم انسان‌شناسانی که آن سال‌ها در دانشگاه رایس این‌سیل را به‌راه انداختند، با چنین طرزتفکر انقلابی‌ای، تربیت شده بودند. برای مثال می‌توانم از مایکل فیشر و جورج مارکز رئیس انسان‌شناسی دانشگاه رایس نام ببرم.»

مدرس انسان‌شناسی آمریکا در دانشکده علوم اجتماعی دانشکده تهران، به دو کتاب از هر دو پژوهشگر، با نام‌های «انسان‌شناسی به مثابه نقد فرهنگی»، «نوشتن فرهنگ و فرهنگ نوشتن»‌ اشاره کرد و گفت: «کتاب نوشتن فرهنگ و فرهنگ نوشتن» نوعی بوطیقای مردم‌نگاری است که نشان می‌دهد که سبک و سیاق ارائه نتایج تحقیقات مردم‌نگاری یک مسئله سیاسی است.»

در آخر خانم نفیسی به رساله خودش اشاره کرد و چنین ادامه داد: «من راجع به انجمن‌های فرهنگی در ایران تحقیق کردم و روش‌ام نیز، کاملاً برگرفته از نظرات انسان‌شناسان علم بود که تأکید می‌کردند هیچ فاصله‌ای میان فرم و محتوا وجود ندارد. من در این طرح از نقاشی‌های مینیاتور ایرانی و بعضی از آثار ادبی مانند دراکولا نوشته برام‌استوکر ایرلندی، استفاده کرده‌ام تا نظر منفی اکثر گروه‌های برون‌مرزی ایرانی را نسبت به مشارکت و تشویش و هراس آنها نسبت به این مسئله نشان دهم.»

نوشته‌ی منیره پنج‌تنی

منبع: همشهری

Related Posts

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *