Close

مبانی جامعه شناسی علم

جامعه شناسی علم، رشته ای از جامعه شناسی تعریف شده است که به روابط متقابل میان علم وجامعه می پردازد وموضوعات مورد مطالعه  در آن عبارت اند از بررسی علم به عنوان یک نهاد اجتماعی ، بررسی نظام های روابط اجتماعی در قلمرو علم وپیوند های آن با جامعه .

این کتاب در 12 فصل تنظیم شده است. در فصل اول کتاب ، نویسنده به شناخت علم از منظر جامعه شناسی ، زمینه های شناخت علم ، پیشینه تاریخی علم وروابط علم با سایر علوم می پردازد. به اعتقاد  دانشمندان این رشته ، علوم می توانند موضوع پژوهش جامعه شناختی باشند حتی اگراز قواعد خاصی از نظر ارزش یابی ومعتبر سازی  یافته های خود استفاده کرده باشند.زوکرمن زمینه مطالعه در جامعه شناسی علم را به سه قسمت  تقسیم می کند:1-سازمان اجتماعی وشناخت کار علمی 2-جامعه شناسی شناخت علمی 3-روابط متقابل میان علم ومجموعه شرایط اجتماعی مربوط به آن.
گروهی از جامعه شناسانی که آنها را امروزه کلاسیک می نامیم درصدد بودند که رابطه میان جامعه وفرهنگ را از یک سو وحضور علم را از سوی دیگر مورد شناخت قرار دهند و مرتن کسی است که می توان او را اولین جامعه شناس علم نامید.با این حال اولین مطالعات  در زمینه جامعه شناسی علم در حدود سال های 1940آغاز شد.جامعه شناسانی مثل دورکیم ،وبر ،مانهایم وزیمل،در نیمه اول قرن بیستم از پیشگامان جامعه شناسی علم بودند ومشارکت های قابل توجهی در زمینه مطالعه روابط میان علم وجامعه داشتند .از حدود سال 1960 ، جامعه شناسی علم به عنوان یک تخصص جامعه شناختی شناخته شد ودر طول این دهه اکثر کارهای پژوهشی در ایالات  متحده امریکا متمرکز وسپس در سال 1980 در اروپا ظاهر شد اما آغاز فعالیت های مستمر وپیگیر در این رشته از نیمه سال 1990 آغاز وتا کنون ادامه دارد.

علم را می توان مفهومی که بیان کننده  معانی زیر است دانست:
1-مجموعه ای از ارزش ها که از طریق آن ها ،دانش ها مورد تایید قرار می گیرد.
2-مجموعه ای از دانش های انباشته شده بر روی هم که از طریق کاربرد روش های مذکور ایجاد می شود.
3-مجموعه ای از ارزش های فرهنگی واخلاقیات که بر فعالیت هایی که به آنها خصلت علمی داده می شود دلالت می کند.
در ادامه به نظریه های اندیشمندان این رشته پرداخته شده است .توماس کوهن ، فیزیکدانی است که به مطالعه در تاریخ علم پرداخت وبا توجه به نظریاتی که در طول ادوار مختلف بدست آورد ، مطرح می کند که نظریه مسلط یا پارادایم اعتبار علمی خود را تا زمانی نگه می دارد که نظریه مسلط دیگری از راه نرسیده باشد.او شرایط اجتماعی وفرهنگی  را بر مسیر حرکت علم اثر گذار می داند واعتقاد دارد که هر نظریه علمی ، متشکل از فرضیات است وآنچه که تعیین کننده اعتبار آنهاست ، قابلیت مقاومت آنها در مقابل تجربیات وآزمون هایی است که می توانند این نظریه را تایید یا نفی کند . او معتقد است علم از خلال این فرضیه ها وابطال ها پشرفت و رشد می کند . به اعتقاد مرتن رشد وتوسعه علوم جدید از طریق دگرگونی هایی که در ارزش های مورد قبول جامعه روی می دهد ، مورد حمایت وتشویق قرار می گیرد . قواعدی که از نظر رفتار علمی رشد می یابد ، نظامی از الگوها ، ضابطه ها ونقش های مرتبط با یکدیگر است که صرفا جنبه های فنی علم را به عنوان یک فعالیت جاری ، حمایت وتقویت می کند.مرتن به چهارالزام نهادی در علم اشاره می کندکه عبارت اند از جهانی بودن ، عمومیت داشتن ، شک سازمان یافته و بی تفاوتی عاطفی.او این الزامات را از نوشته ها ومدارک قرن 17 استخراج کرده است .
در فصل دیگر نویسنده  به بررسی علم در بستر تاریخ پرداخته و علم را در تمدن های باستانی  قرون وسطی ، انقلاب صنعتی و دوران تاریخی ایران مورد بررسی قرار می دهد.از آنجایی که هر فرهنگی از طریق مذهب ، هنر ، تکنولوژی و اخلاقیات خاص از دیگر فرهنگ ها متمایز می شود ، تردیدی نیست که حداقل در برخی فرهنگ ها ، علم از نقش بسیار مهمی برخوردار است و در نظامی از روابط فرهنگی یا تاریخی فعالیت می کند و تحول می یابد واز این جهت برای مطالعه در علم ، توجه به ماهیت روابط آن بافرهنگ  ، در کلیت ، امری اجتناب ناپذیر است و جامعه شناسان بر این اعتقاداند که به علت اثرات علم است که در فرهنگ نوین ، علم موقعیتی ممتاز در طول تاریخ کسب کرده است وشرایط فرهنگی کنونی ،آن را از تمامی فرهنگ های وابسته به دوران ماقبل علم متمایز می کند پس ضروری به نظر می رسد که بعضی از ویژگی های این فرهنگ نوین را مورد مطالعه قرار دهیم:

1-فرهنگ های ماقبل علم دارای ارکان ثابتی بودند و هر کسی که در مقام تحکیم ثبات بیشتر اجزای آن برمی آمد ، از جانب همه تایید می شد . در مقابل فرهنگ ها ی علمی جدید نه تنها در مرحله تغییرات مداوم قرار دارند ، بلکه پویایی آن توسط کسانی که آن را ایجاد می کنند هم مورد تایید قرار می گیرد.
2-یکی از جدید ترین مظاهر علمی ، جهانی بودن آن است .فرهنگ علمی ، خصلتی یگانه  دارد  و تمامی دست آورد های علمی را به خود جذب می کند صرفنظر از اینکه درکجا وتوسط چه کسی بدست آمده باشد.
3-فرهنگ جدید انسان را قادر می سازد که محیط خویش را براساس هدف هایش تغییر شکل دهد وبه جای اینکه خود را باآن انطباق دهد ، انسان را قادر می سازد که بر غرایز انسانی وعوامل اجتماعی واقتصادی خود نظارت داشته باشد.
4-تغییراتی که در اثر علم جدید در مفهوم زندگی بوجود آمده است ، به میزان زیادی منشا تاثیرات در ذهن انسان ها بوده وافق های زمانی ومکانی بسیاری را در برابر انسان گشوده است.

از جمله مفاهیمی که در رابطه با ابعاد تخصصی جامعه شناسی علم ، موردتوجه قرار گرفته است ، جامعه شناسی سیاسی علم است که بر این واقعیت تاکید دارد که نهاد اجتماعی علم جدید ، واقعیتی اساسا سیاسی است و نقش علم ، بخش تفکیک ناپذیری از نظام سیاسی یک دولت در دنیای معاصر است . از سوی دیگر می توان به تاثیرات ساخت سیاسی در ایفای فعالیت های علمی نیز اشاره کرد ؛ رشته های علمی هم می توانند در شرایطی خاص ، در درون یک کشور یا مناطقی خاص از جهان ، با بحران مواجهه شوند.به طور مثال پس از فروپاشی شوروی ، به علت از میان رفتن نظام وایدئولوژی کمونیسم ، علوم انسانی در شرایطی بسیار دشوار تر قرار گرفت وتعداد زیادی از استادان فلسفه واقتصاد ومارکسیسم از کار بیکار شدند.
در انتهای کتاب می توان به رابطه علم وساختار اقتصادی اشاره کرد که می توان از ابن خلدون به عنوان نخستین فردی که رابطه میان علم واقتصاد را تجزیه وتحلیل کرده است نام برد.وی چنین مطرح می نماید که توسعه علوم رابطه نزدیکی با دولت ، شهر وتکاپوی اقتصادی دارد.در جامعه ای که علم در حال گسترش درشاخه های مختلف تخصصی خود است ، اقتصاد ،  مبتنی بر علم وتکنولوژی می باشد و نفوذ علم در همه زمینه های اجتماعی مشاهده می شود و می توان اثرات متقابل اقتصاد جهانی و منطقه ای را بر روی علم مشاهده نمود.در این مورد می توان به پیشرفت کشور های توسعه یافته در انرژی هسته ای وپایگاه های فضایی وپرتاب شاتل های فضایی اشاره نمود.

منبع: مبانی جامعه شناسی علم ، منوچهر محسنی، تهران، انتشارات طهوری،1386.

Related Posts

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *